تناقضات ناصر پورپیرار - بخش دوم ( تورات ، کتیبه بیستون و پوریم )
ناصر پورپیرار در تلاش بی فرجام خود برای اثبات افسانه قتل عام ساکنان ایران زمین در جریان جعلی پوریم، می کوشد با سند قرار دادن متن کتیبه داریوش در بیستون به اسامی ۳۲ قوم ذکر شده در این سنگ نبشته استناد نموده و با این ادعا که ذکر نام آنان در این کتیبه بزرگترین دلیل حضور آن ها در تاریخ و در شرق میانه است، فورا نتیجه بگیرد که چون پس از داریوش، تاریخ دیگر اثر و یادی از این اقوام نکرده و اسامی این بومیان کهن ایران در هیچ صحنه و سندی تکرار نمیشود، لذا قطعا تمامی آنها در جریان پوریم از عرصهی تاریخ حذف شده اند و این خود دلیلی است بر صحت مدعای وی در خصوص جریان پوریم ذکر شده در کتاب مقدس یهود!!!!
در ابتدا توجه شما را به متن نوشته ناصر پورپیرار در این خصوص جلب می کنم:
" اینک و فقط از فحوا و بر اساس متن سه سنگ نگارهی به جای مانده از داریوش، بر بدنهی دیوار جنوبی صفهی تخت جمشید (DPe)، بر کتیبهای در شوش (DSe)، و بر گورنبشتهی او در نقش رستم (DNa)، برمیآید که به زمان تسلط داریوش بر ایران و بینالنهرین، پس از کودتای مشهور او علیه فرزندان ضد یهود کورش، با نامهای کمبوجیه و بردیا، لااقل و به اعتراف و برابر فهرست ارائه شده از شخص و زبان داریوش، اقوام و بومیانی با اسامی زیر در شرق میانه حضور داشتهاند: اوژه، بابیروش، اثوره، اربایه، مودرایه، سپرده، مدیها، کت پتوکه، پارثوا، زرنکه، هرایوا، واررنی، سوگود، گندار، ثته گوش، هروواتیش، مکه، اوس کی هیا، اوتا، دهیاو، اسه گرته، ادویندوش، کوشیا، کرکا، مچیا، پوتایا، داریتی، اکئومچیا، رخج، مریه، باختریش و سکهها!.............................................
اسامی این سی و دو ملت موجود در سنگ نبشتههای داریوش، بزرگترین دلیل حضور آنها در تاریخ و در شرق میانه است. […] اما از پس داریوش و درستتر این که از پس ماجرای پوریم، تاریخ دیگر اثر و یادی از این اقوام ارائه نمیدهد، اسامی این بومیان کهن ایران در هیچ صحنه و سندی تکرار نمیشود، تمامی آنها را از عرصهی تاریخ حذف شده میبینیم و به هیچ صورتی ذکری از این مردم و قوم و سرزمینشان، بر زبانی نمیگذرد! […] "
او در ادامه مجددا با مصادره بمطلوب نمودن مندرجات کتیبه داریوش سعی عبث دیگری در اثبات جریان پوریم می نماید. جالب اینجاست که وی در نوشته خود سخن ازاسناد و استنادهای بسیاری !!! در خصوص این قضیه می نماید که بر همه اهل فن واضح است علیرغم این لاف گزاف ، تنها سند او بخش ملکه استر کتاب تورات است و تنها منبع استناد او نیز همین مندرجات بی ارتباط با موضوع پوریم موجود در کتیبه داریوش هخامنشی.
ناصر پورپیرار : " سرنوشتی که یهودیان با کمک بازوی نظامی و خشونتگر هخامنشیان دست پروردهی خویش، برای ایرانیان رقم زدهاند، از سرنوشتی که مردم بین النهرین بدان دچار شدند، بسی انتقام جویانهتر و خون بارتر بوده است […] اینک میتوان با اسناد و استنادهای بسیار، مدعی شد که یهودیان در هجوم کینه توزانهی خود به بومیان آرامش و استقلال طلب ایران، که با تسلط وحشیان هخامنشی و راهبران یهودی آنها مخالف بودهاند، در ماجرای "پوریم" و با اجازه داریوش، در یک اقدام خبیثانه و کثیف نظامی از پیش طراحی شده، و در غافل گیری کامل، اقوام مسالمت جوی بسیاری را از مسیر تاریخ ایران و شرق میانه روبیدهاند.
ناصر پورپیرار در راستای این ادعای موهوم خود در جای دیگری از وب لاگ مربوطه و در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب ساسانیان ۳ ، چنین ادعا می کند:
" اينک حجت بر همه تمام است. ديگر میدانيم که يهوديان در اواخر دوران داريوش اول، و آن زمان که دفاع جمعی، سراسری و متحدانهی اقوام شرق ميانه، متجاوزين هخامنشی را به آستانهی شکست کامل کشانده بود و به تصريح تورات، مردم ممتاز منطقهی ما، پيش شرط اين شکست را، قتل عام همزمان يهوديان خزيده در ميان اقوام اين خطه تشخيص داده بودند، يهوديان و باز هم به تصريح تورات، با سود بردن از شبکهی اطلاعاتی پنهان خويش و پس از آگاهی از اين نيت جمعی، تصميم به پيش دستی میگيرند و با کمک عوامل نظامی هخامنشی، در يک يورش و شبيخون برنامه ريزی شدهی منظم و کودتاگونهی پر از سبعيت، چنان که الگوی تمام کودتاهای پس از پوريم شده است، نخست سازمانهای رهبری و برجستگان و هدايت کنندگان اقوام و سپس در آشفتگی و هراس به وجود آمدهی بعدی، فرد فرد زندگان ساکن سراسر شرق ميانه را، در اقدام پليدی که خود پوريم نام دادهاند، قتل عام میکنند............ آن چه را من به مدد اسناد و قرائن و اشارات و امارات گمانه میزنم، امحاء کامل قريب ۳۰ ملتی است که در فهرست مقبره ی داريوش نام برده شده است. "
خوب تا اینجا به چند نکته جالب در لابه لای سخنان جناب ناصر پورپیرار برخوردیم که عبارتند از :
۱- به جز در بخشی الحاقی به کتاب مقدس !! یهود ( که بزعم علمای اسلام و بسیاری از محققین برجسته ادیان کتابی تحریف شده است )، در هیچ منبع و ماخذ تاریخی دیگری به حادثه پوریم اشاره نشده است.و ناصر پورپیرار به تصریح!!! تورات حجت را در خصوص پوریم بر همه تمام شده می داند.
۲- ناصر پورپیرار بدلیل سردرگمی ناشی از عدم دسترسی به هرگونه ماخذ و منبع تاریخی جهت اثبات سخنان خود در خصوص جریان پوریم ناچارا به متن کتیبه داریوش در بیستون پناه آورده و با استناد به آن اظهار می دارد که : اسامی سی و دو ملت موجود در سنگ نبشتههای داریوش، بزرگترین دلیل حضور آنها در تاریخ و در شرق میانه است.
۳- دم خروس ناصر پورپیرار در آنجایی آشکار می شود که با یک بررسی ساده متوجه می شویم متن کتیبه بیستون حاوی نکاتی دیگری هم هست که اگر به زعم وی آنرا بعنوان یک ماخذ مورد استناد مهم درراستای اثبات جریان پوریم بشناسیم، آنگاه بسیاری دیگراز نقطه نظریات وی زیر سئوال می رود. منجمله این نظر پورپیرار که به تاریخ ذیل در ستون پیامهای خوانندگان وب لاگ خود ( حق و صبر ) درج نموده است :
در بند ۱۳ این کتیبه ، داریوش سخن از یاری خدا می کند و علت آنرا دوری خود و خاندانش از پلیدی ، دروغ، تبهکاری و همچنین عدم زورگویی به ضعیف و توانا، راستی در رفتار و ... بر می شمرد .
«بند 13- داريوش شاه گويد : از آن جهت اهورا مزدا مرا ياري کرد و ايزدان(مخلوقات برتر خدا) ديگري که هستند که پليد نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستي رفتار کردم . نه به ضعيف نه به توانا زور نورزيدم . مردي که دودمان من همراهي کرد او را نيک نواختم . آن که زيان رسانيد اورا سخت کيفر دادم .»
لحن كلام او به هيچوجه دستوري و متكبرانه نيست. جالب است که شاهي فاتح و پيروز با قدرت مطلقه و كامله در آن عصر چنين لحني را بكار ميبرد آنوقت این گفتار را مقایسه کنید با سخنان پادشاهان عصر قاجار و با شاهاني كه فرنگ رفته بودند و ببینید بعنوان مثال تفاوت لحن ارباب و نوكري مظفرالدين شاه بي كفايت و بي قدرت كجا و لحن شاه بزرگ هخامنشي كجا . که همه چیز خود را در ید قدرت خدا و مصلحت او می بیند و بس. این فرد چگونه می تواند به ادعای پورپیرار تمامی مردم سرزمین ایران را بخاطر یک زن از دم تیغ گذرانده باشد!!!!
«بند 5 – داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .
بند 9 – داريوش شاه گويد : اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد . اهورا مزدا مرا ياري کرد تا اين شاهي بدست آورم . به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم . »
۴- این دروغی سخت وقیح است که پس از داریوش یکم در هیچ متن و سندی نام و یادی از اقوام بومی ایران نرفته است. نه تنها داریوش یکم در سنگنبشتههایی متعدد، که مربوط به برهههای مختلف پادشاهی اوست، از اقوام امپراتوری خود به عنوان فرمانبرداران و خراجگزاران زینده و باشندهی خویش نام برده (DB I.14-17؛ DPe 10-18؛ DSe 21-30؛ DSm 6ff.؛ DNa 22-30؛ .Kent, pp. 302ff)، و از این رو معلوم نیست که وی در چه زمانی این اقوام گوناگون و پرشمار را محو و نابود کرده که حتا در واپسین نبشتهی خویش (نقش رستم) نیز بدانان اشاره نموده است، بل که جانشینان وی نیز در سنگنبشتههای محدود بازمانده از خود، از این اقوام نام برده اند، بلکه به مردمانی که اخیراً به تبعیت امپراتوری هخامنشی نیز درآمده بودند، اشاره کردهاند (XPh 16-28؛ A3P).
بعلاوه مورخ یونانی، "کورتیوس روفوس" در کتاب خود (Historiarum Alexandri III.2) از حدود 11 قوم که در لشکر داریوش سوم در نبرد ایسوس شرکت داشتند نام میبرد (پارسها، مادها، بارکانها، ارمنیها، هیرکانیها، تپوریها، دربیکها، کاسپیها، باکتریها، سغدیها، هندیها)
همچنین آثار برجسته و معتبری چون جغرافیای "بطلمیوس" و "استرابو"، حاوی گفتارها و گزارشهای بیشماری دربارهی اقوام بومی ایران و آسیای غربی است که همچنان و بیوقفه، حیات اجتماعی و اقتصادی آنان، از عصر هخامنشیان تا دوران این نویسندگان یونانی (سدهی یکم و دوم میلادی)، ادامه داشته و پا بر جا بوده است.
۵- داستان کشته شدن چندین هزار فرد ضدیهودی به دست یهودیان، و افسانهی "پوریم"، آن گونه که در کتاب "استر" بازگو شده (Esther IX.6, 15-16)، افسانهای است که در هیچ متن و سند ایرانی و انیرانی تأیید و گواهی نمیشود و بدیهی است اگر چنین کشتار عظیمی روی میداد، دست کم میبایست در یک سند تاریخی شرح و روایتی از آن یافته میشد. افزون بر این، در اسناد ایرانی (به ویژه الواح ایلامی تخت جمشید) و منابع انیرانی (مانند هردوت، پلوتارک، کتزیاس، و…) حتا نامهایی چون "هامان" و "مردخای" به عنوان درباریان بلندپایهی هخامنشی، یا "وشتی" و "استر" به عنوان شهبانوان هخامنشی، و دیگر شخصیتهایی که در داستان "استر" معرفی میگردند، نیز یافته نمیشوند.
۶- برخلاف ادعای دروغین پورپیرار، در کتاب استریهود هیچ نامی از داریوش برده نشده است بلکه از پادشاهی به نام "احشوروش" (Ahashwerosh) یاد گردیده که ظاهراً ترانوشت عبری نام "خشایارشا" است. با وجود این، متن یونانی کتاب استر، پادشاه مذکور را "اردشیر" (Artaxerxes) میخواند (McCullough, p. 634). احشوروش در کتاب دانیال (9/1)، «مادی» و پدر داریوش توصیف گردیده است. "ابن عبری" مورخ مسیحیِ ایرانی (سدهی هفتم ق) روایت جالب توجهی را در این باره ارائه میکند و مینویسد (ص67): «گویند در زمان او (خشایارشا) داستان استر پاکدامن و مردخای نیکوکار که از مردم یهودا بودند اتفاق افتاد و این قولی نااستوار است و گرنه کتاب "عزرا"، که همهی وقایع یهود را در زمان این پادشاه آورده، آن را ناگفته نمیگذاشت و درست آن است که این واقعه در زمان اردشیر مدبر رخ داده باشد». "یوزفوس فلاویوس"، مورخ یهودی سدهی یکم میلادی نیز، داستان استر و مردخای را در عصر اردشیر قرار میدهد و بازگو میکند (Antiquities of the Jews XI.6.1-13).
توضیح : در بندهای چهارم تا ششم این مقاله از متن مقاله " داریوش کبیر و پورپیرار " استاد کیانی سود برده شده است.