كاربرد ستون در معماري كهن ايران
بررسی اسناد پوریم شناسی پورپیرار ( قسمت 8)
ناصر پورپیرار در مقاله مدخلی بر ایرانشناسی شماره ۱۰۲ مورخ ۲۳ مهر ۸۶ خود با نصب تصویر چند ستون ساخته شده به سبک به اصطلاح ایونیک می نویسد: این ها فقط چند نمونه از نقوش انحصاری سرستون های معابد هلنی و مراکز آموزشی و ایمانی در یونان باستان است. اگر می خواستم موارد دیگری را نیز انتخاب کنم، تعداد آن ها از پنجاه در می گذشت. گمان ندارم حتی در اروپا، جز حوزه ی تسلط تمدن یونان، جای دیگری چنین نقشی را برای زینت سرستون ها انتخاب کرده باشند. شخصا در این گردش ساده ی قوس ها جلوه ای می بینم که کنجکاوی برانگیز است و میل به باز اندیشی و تفکر آرام را در آدمی زنده می کند. او در جای دیگری از این مقاله می نویسد: بر اساس این بحث، انحصاری بودن کدها و سمبل هایی نزد ملل گوناگون، این نقش سرستون، که به طور عمده مخصوص معابد هلنی و در جهان به نقش «ایونیک» یعنی نمای یونان و باورهای هلنی معروف است، همانند نقش صلیب، هرگز و در هیچ کجای دیگر، جز در ابنیه ی مقدس یونانی به کار نرفته است و تعدد کاربرد آن در بناهای یونانی حیرت انگیز است. نقشی که انعکاسی از شاخ طرفین صورت یک قوچ با پیچش های گوناگون را در خود پنهان دارد. بدین ترتیب وی وجود چنین ستون هایی ( منجمله ستون خورهه در نزدیکی قم ) را سندی برای اثبات مدعای خود در خصوص خالی شدن سرزمین ایران از سکنه بر اثر حادثه پوریم و متعلق بودن آثار باستانی حدفاصل آن دوره به یونانیان گریخته از چنگال رومیان بر می شمرد. همانطوريكه ميدانيم آنچه از نظر فني اساس ساختمانهاي سنتي بشمار ميآيد و شيوة آنرا مشخص ميسازد موضوع برپا كردن طاق برروي ديوارها يا عوامل ديگر تحمل كنندة بار آنست كه در اين ميان ديوار و جرز و ستون و غيره اگر فقط براي تحمل وزن سقف ساختمان بوجود نيامده باشد لااقل يكي از مهمترين هدف در بكار بردن آنها همان تأمين پايه هاي طاق ميباشد. از ديرباز انسان براي ايجاد سقف به دو طريقه مبادرت كرده است: طاق قوسي كه در آن نيازي به بكار بردن چوب نيست و طاق مسطح كه در آن از چوب و يا سنگهاي تراشيده طويل به شكل الوار استفاده ميشود كه در اين زمينه طاقهائي كه خاص ممالك و سرزمينهاي پر باران است و داراي دو شيب شيرواني شكل ميباشد در زمرة طاقهاي مسطح محسوب ميگردد و در اصول ساختماني با طاق صاف تفاوت زياد ندارد. هر يك از اين دو طريقه يعني طاق ضربي و پوشش چوبي در هر منطقه به اقتضاي وضع اقليمي خاص آن ناحيه به وضعي بسيار طبيعي رواج يافته است. در سرزمين پهناور ايران كه مناطق مختلفش داراي تنوع فوق العاده است و داراي سرسبزترين مناطق جهان و در عين حال داراي صحراهاي خشك ميباشد بنابر مقتضيات اقليمي از كهن ترين روزگاران هر دو نوع معماري به موازات هم رواج داشته است در آغاز در نواحي شمال و شمال غربي كشور ساختن بامهاي مسطح و در نواحي مركزي و جنوب غربي طاقهاي ضربي متداول گشته است و بعدها بعلت تأسيس شاهنشاهي هاي هخامنشي و اشكاني و ساساني و ايجاد ارتباط مداوم ميان تمام مناطق كشور و از همه مهمتر بوجود آمدن يك نيروي عظيم ملي كه قادر بوده است هرگونه مصالح ساختماني لازم را از دورترين نقاط جهان براي مركز شاهنشاهي تأمين نمايد دو شيوه بالا بدون در نظر گرفتن محدديتهاي اقليمي در هر نقطه كشور كه لازم بوده است بكار رفته است. بهمين ترتيب است كه مي بينيم در روزگار شاهنشاهي هخامنشيان بر طبق اسناد كتبي تيرها و الوارهاي عظيم طاق كاخهاي تخت جمشيد را از كوهستان هاي پر درخت لبنان به مركز فرهنگي و سياسي شاهنشاهي ايران حمل نموده اند و در نتيجه موفق شده اند در منطقه اي كه در آن روزگار داراي معماري با طاق هلالي بوده است بناهائي به شيوة متداول در شمال و شمال غربي كشور برپا نمايند. ديولافوا در كتاب مشهور خود هنر باستان ايران طريقة تكامل معماري با طاق مسطح و پيدايش ستون را در چنين بناها با بياني روشن شرح داده است. بعقيدة وي از قديم الايام در مناطقي كه چوب فراوان بوده است سقف ساختمانها را با تيرهاي تهيه شده از تنة درختان مي پوشانده اند و در ديوارها هم خصوصاً در گوشه هاي آن از همين تيرك ها بكار ميبرده اند. روي چنين سقفي را با تركه هاي نازكتر و حتي شاخ و برگ درختان مي پوشانده اند و سپس با قشر ضخيمي ازگل آنرا اندود ميكرده اند. هنگاميكه خانه ها وسعت يافت و به ايجاد تالارهاي بزرگ نيازمندي پيدا شد متوجه شدند كه طاق چوبي ساختمانها در زير سنگيني بار مصالح بام خميدگي پيدا ميكند و وسط تيرهاي سقف بسمت پائين قوس برميدارد. براي جبران اين تقيصه در صدد بر آمدند در فاصلة بين ديوارها زير تيرهاي سقف ابتدا تيرهاي حمالي در جهت عمود بر چوبهاي سقف بكار برند و براي نگاهداري اين تيرهاي حمال تيرك هاي چوبي برپا نمايند تا بدين ترتيب از خميدگي طاق در بخش هاي مياني آن جلوگيري شود و اين اولين گام در راه يافتن ستون و بكار بردن آن تالارهاي بزرگ بود ميتوان بدون ترديد استدلال اين هنرشناس را پذيرفت و بجاي آنكه بدنبال مدارك باستاني براي اثبات نظريات گوناگوني كه دربارة اولين سرزمينهائي كه دربكار بردن اين عامل درمعاري پيشقدم بوده اند برويم ميتوانيم بطور كلي ستون را يك عامل طبيعي در معماري تمام مناطقي كه براي برپا كردن ساختمانهاي خود چوب كافي در اختيار داشته اند بدانيم. بكار بردن ستون در معماري ايراني سابقه اي بس كهن دارد و پاره اي از باستانشناسان با توسل به پايه هاي چندي كه در موسيان پيدا شده است عقيده دارند كه اين عامل از ششهزار سال پيش در ايران شناخته بوده است .ولي مهمترين بنائي كه تاكنون در ايران شناخته شده است و در آن تالارهاي بزرگ ستوندار ايجاد نموده اند دژ حسنلو واقع در جنوب درياچه رضائيه است كه در زمرة مهمترين آثار ساختماني ايران باستان بشمار ميرود. اين بناي عظيم در سدة نهم پيش از ميلاد برپا گرديده و از نظر اصول معماري و بكار رفتن مصالح ساختماني متنوع و منطقي در عداد پيشرفته ترين معماري هاي آنروزگار محسوب ميگردد. پس از دژ حسنلو براي مطالعه ساختمانهاي ستوندار در ايران بايد سراغ دخمه هاي كنده شده دركوه كه تعدادي از آنها به دوران مادها تعلق دارد برويم. مهمترين اين آثار در آذربايجان و فارس قرار دارد و نماي خارجي و طرح داخلي آنها سند معتبري براي شناخت معماري ايراني در آنروزگار است. آنچه از نظر تاريخ معماري ايران در اين دخمه ها اهميت دارد آنست كه اين آثار با آنكه در سنگ كوه تراشيده شده است بارزترين مدرك براي شناخت معماري چوبي آن زمان تا روزگار ما بجاي نمانده است ولي تمام ريزه كاريهاي ساختمانهائي كه در آنها الوارهاي تراشيده در چوب و قفل و بست آنها بيكديگر استفاده ميشده بدقت در اين دخمه ها بوسيله تراش در سنگ نمايش داده شده است. از آن مهمتر موضوع سر ستونهائي است كه بويژه بر نماي خارجي دخمه داود دختر واقع در ممسني بر روي ستونهاي تراشيده در صخره با روشني تمام نمودار گرديده است. مهم : پروفسور هرتسفلد باتوجه به سر ستونهائي كه بر نماي دخمه بالا و همچنين برروي مقبرة مادي قيز قاپان نموده شده است نتيجه گيري مي نمايد كه در اين قسمت شيوة معماري ايونيک كه يكي از سه مكتب مهم معماري يوناني است از معماري ايراني الهام گرفته است اين مطلب يكي از مهمترين نكات مورد بحث در معماري ايراني است و بايد مورد توجه آنانكه بدون ژرف نگري نمايشهاي گوناگون همين نوع سر ستون را در دوره هاي مختلف تاريخ هنر ايران يكنوع ميراث يوناني ميدانند قرار گيرد. به موازات معماري بر بنياد طاقهاي صاف كه در آغاز فقط با چوب ساخته ميشد و در دوره هاي بعد در مورد ستونها و درگاهها بخشهاي سنگي جاي چوب را گرفت ساختن طاقهاي ضربي نيز در معماري ايراني ادامه پيدا كرد و بنابر مقتضيات اقليمي و سياسي هر چند مدت يكبار يكي از دو شيوة بالا رسميت مي يافت بي آنكه شيوة ديگر بكلي رها شود. اگر از نظر شكل ظاهري دو شيوة بالا با هم شباهت زياد ندارند در مقابل آنچه آنها را بيكديگر پيوستگي ميدهد حجم ها و فضاهاي ويژة معماري ايراني است كه خواه در معماري با طاق مسطح جلوه كند و يا در ساختمانهاي گنبد دار و بناهاي دارندة طاق ضربي متجلي گردد در هر حال فكر خلاقه واحدي در آنها مشاهده ميشود. از ميان اين عوامل كه بدون وقفه در تمام دوره هاي معماري ايراني متداول بوده است بايد بويژه از ايوان و رواق و حياط مركزي و تقسيمات سه بخشي و طاق نما و طاقچه نام برد. همگي اين شكل ها بي كم و كاست در اكثر بناهاي رسمي ايران بكار رفته است خواه پوشش ساختمان با طاق مسطح باشد، خواه با عوامل قوسي. بطور كلي محيطي كه معمار ايراني براي زندگي خلق نموده در تمام دورانهاي تاريخ معماري ايران كمتر دچار دگرگوني شده است هر چند نتيجه گيري از اين عوامل در ساختمانها باتوجه به مصالح ساختماني بكار رفته و مقتضيات اقليمي در موارد گوناگون متفاوت باشد. ادامة ساختن طاقهاي هلالي به موازات برپا كردن طاقهاي صاف و بر بنياد الوارهاي عظيم از همه جا بهتر در تخت جمشيد به چشم ميخورد. چنانكه ميدانيم كاخهاي شاهنشاهان هخامنشي در اين مكان باستاني همانند ديگر بناهاي اين عنصر كه در پاسارگاد و شوش و اكباتان و ديگر جايها برپا گشته است بهترين و با شكوه ترين نمونه ساختمانهاي ستوندار و با پوشش چوبي است. در مورد كاخهاي ستوندار تخت جمشيد و پاسارگاد نكته اي كه قابل توجه است آنكه تناسب ستونهاي بكار رفته در اين بناها مخصوص معماري ايراني است. اين ستونها كه كشيده ترين نوع ستون در معماري دنياي باستان است در حاليكه در ديگر نقاط جهان باستان بلندي ستونها هرگز به بيش از هشت برابر قطر آنها نميرسد. همين تناسب پس از گذشت بيش از دو هزار سال در ساختن كاخهاي صفويان در اصفهان رعايت شده است. تاكنون باتوجه به وجود اين كاخهاي عظيم بيشتر تصور ميكردند كه معماري ايراني دراين عصر منحصر به ساختن آثاري بدين طريقه بوده است و بعلت در دست نبودن مدرك قاطعي حتي گروهي از اهل فن اساساً منكر شناخته بودن طاقهاي ضربي و گنبدي در ايران پيش از دوران اشكانيان بزعم گروهي و ساسانيان بر طبق نظريه گروهي ديگر بودند و در نتيجه با توسل به تقدم تاريخي طاقهاي ضربي در هنر رم باستاني اينگونه طاقسازي را در معماري ايراني تقليدي از معماري رم ميدانستند . كاوشهائيكه از چند سال پيش به اينطرف در تخت جمشيد بعمل ميآيد بطلان اين نظريه را ثابت نموده است. بر اثر اين كاوشها بر بالاي كوه رحمت كه از جانب مشرق صفه تخت جمشيد را محدود مينمايد يك سلسله ديوارها و برجهاي دفاعي بدست آمده كه برروي آنها طاق هاي ضربي بكار برده اند و تعدادي از اين طاقها كاملاً سالم از دل خاك بدر آمده است. پيدا شدن اين طاقها از نظر تاريخ معماري ايران داراي ارزش فوق العاده است زيرا از اين پس ميتوان بدون كوچكترين ترديد اظهار نظر كرد كه سنت طاقسازي ايراني كه در دوره هاي اشكاني و ساساني و اعصار اسلامي در ايران متداول بوده است دنبالة مستقيم اين هنر در معماري كهن تر ايران بشمار ميرود. طاقهاي يافت شده درتخت جمشيد بشيوة چپيله و يا رگ چين كه ويژة طاقهاي مشرق زمين است و با طريقة رومي كاملاً متفاوت است بنيادگرديده و سند غير قابل انكاري براي اصالت اين نوع طاقهاي ضربي در ايران بشمار ميرود. بايد دانست كه اين نوع پوشش بصورت ساده تري در دوران مادها هم متداول بوده است و در كاوشهاي نوشي جان يكنوع از اين نمونه طاقهاي هلالي يافت شده است كه در آنها دايرة هرقوس از طاق را بوسيله دو قطعه خشت كه بصورت نيمدايره قالب گيري شده است بوجود آورده اند. آنچه قابل توجه است آنكه نيمرخ اين طاقها با آنچه دركاوشهاي تخت جمشيد شناخته شده است كاملاً با هم شباهت دارند و در هر دو مورد داراي طرحي شبيه دور كليل ميباشند. ميتوان از آنچه تاكنون گفته شد نتيجه گرفت كه در ساختن بناهاي ايراني عصر ماد و هخامنشي هر دو نوع پوشش يعني هم طاقهاي هلالي و هم طاقهاي مسطح متداول بوده است ولي از شيوة نخستين در بناهاي كم اهميت تر و از طريقه دوم در بناهاي معظم تر استفاده ميشده است. زياد بعيدنيست كه تصور شود اساساً جز در مورد كاخهاي شاهنشاهان و پرستشگاهها و شايد هم ساختمانهاي مخصوص شخصيت هاي ممتاز كشور ديگر بناها در اين اعصار بويژه در نواحي مركزي و جنوبي كشور داراي طاقهاي ضربي و گنبدي بوده است و با مصالح ارزان قيمت ساخته ميشده است. به خلاف عصر ماد و هخامنشي معماري رسمي ايران در دوران اشكانيان وساسانيان از گنبد و ايوانهاي قوس دار استفاده نموده است. بطور كلي هر زمان در معماري رسمي ايران از تالارهاي ستوندار و طاقهاي مسطح استفاده شده است در همان دوره بناهاي كم اهميت تر داراي گنبد بوده اند و هر گاه بناهاي گنبد دار معماري رسمي را تشكيل ميداده است بموازات آن بناهائي با بام افقي در سطحي ساده تر ساخته ميشده است و هيچگاه رسميت يافتن يكي از دو طريقه فوق شيوة ديگر را بكلي در بوته فراموشي ننهاده است. (البته در دورانهاي اسلامي در ايران به مواردي برخورد ميكنيم كه معماري رسمي كشور در كاخهاي شاهي و بناهاي ملي و مذهبي بدون ترجيح يكي از دو شيوه از هر دو طريقه بيكسان استفاده كرده اند. هنگاميكه كاخهاي عالي قاپو و چهل ستون بصورت تالارهاي ستوندار بنياد ميگرديد در همانحال مساجدي چون مسجد شاه و مسجد شيخ لطف الله براساس گنبد و طاق مدور ساخته ميشد و در عمارتهاي سلطنتي ديگري چون هشت بهشت و تالار اشرف نيز از گنبد استفاده ميشد بي آنكه در اين بناها از ايوانهاي ستوندار صرفنظر شود و يا در عالي قاپو و چهلستون بكار بردن طاق ضربي يكباره كنار گذاشته شود) . كاخ اشكاني آشور نمونه خوبي براي شناخت معماري رسمي در دوران اشكانيان بدست ميدهد. در اين بناي باشكوه مهمترين قسمت عبارت از ايوان بزرگي است كه رو به حياط باز شده است در حقيقت اين كاخ باطاق كشيده و بلند ايوان و طاق نماها و ستونهاي پيوسته بديوار آن كه جنبة تزئيني صرف دارد اساس معماري اشكاني را كه در دوران ساسانيان نيز بهمان شيوه ادامه مي يابد تشكيل ميدهد. موضوع پيوستگي ميان شيوة پارتي و ساساني در بنياد ساختمانها چنانست كه هنوز پاره اي از صاحبنظران در انتساب كاخ مداين در تيسفون به يكي از دو دوره اشكاني و يا ساساني اظهار نظر قطعي را جائز نميدانند . علت اين امر صرفنظر از جهات تاريخي و اينكه در دوران اشكانيان شهر تيسفون مكاني آباد و داراي ابنية معظم بوده آنست كه معماري ساساني چنان عوامل معماري اشكاني را بي كم و كاست ادامه داد كه گوئي با تغيير سلسله شاهان هيچ دگرگوني در طريقه ساختن بناها پيش نيامده است از سوي ديگر نمونة بسيار قابل توجه معماري ساساني يعني كاخ فيروز آباد كه بوسيله اردشير بنيانگذار سلسله بنا گرديد در زماني ساخته شد كه وي هنوز بعنوان يك حكمران محلي كه از طرف پادشاه اشكاني برگزيده شده بود در بخشي از فارس فرمانروائي ميكرد. در همان زمان بود كه وي به ساختن كاخ فيروز آباد پرداخت و استحكامات اطراف آنرا براي مقابله با حكومت مركزي بنياد نهاد. بدين ترتيب اين كاخ باشكوه با آنكه بدست يك پادشاه ساساني بنا گشته است از نظر تاريخي در دوران حكومت اشكانيان بوجود آمده است. در اينجا نكته گفتني آنست كه تا آغاز قرن كنوني كاخ فيروز آباد يك اثر متعلق به دوران هخامنشيان محسوب ميشد. 0 ديولافوا باتوجه به گيلوئي هاي بالاي سردرهاي اين كاخ كه عيناً از طرحهاي بالاي درگاههاي تخت جمشيد اقتباس شده است اظهار نظر مينمود كه اين ساختمان در دوران شاهنشاهي هخامنشيان بوسيلة والي فارس بنياد گرديده و او در ساختن كاخ مقر حكمراني خود شيوة متداول زمان خويش را رعايت نموده است ولي چون براي وي امكان آنكه كاخ خويش را چون نمونه هاي اصلي با سنگهاي تراشدار بنا نمايد وجود نداشته از اينرو وي در ساختمان خويش از سنگ همين طرحها را با گچ بري بوجود آورده است. اين مطلب از اين نظر براي بررسي كنوني ما اهميت دارد كه نشان ميدهد نه تنها معماري اشكاني و ساساني هر دو از هر جهت متعلق به يك مكتب ميباشند بلكه معرف آنست كه اين مكتب از بسياري جهات دنبالة معماري ايران عصر هخامنشيان بشمار ميرود. البته امروزه ديگر كسي كاخ فيروزآباد را متعلق به عصر هخامنشيان نميداند و با دلائل بسياري از اين بنا اثر اردشير بابكان مؤسس سلسله شاهنشاهي ساسانيان معرفي شده است. گنبد و ايوان و طاق نما و طاقهاي گهواره اي اساس ساختماني معماري عصر ساسانيان را تشكيل ميدهد. طاق هاي ساساني عموماً به شيوة رگ چين و بدون توسل به ايجاد طاق چوبي موقتي كه در شيوه رومي از بكار بردن آن ناگزيرند ساخته شده است. در طاق عظيم و بي همتاي تيسفون بر روي طبقات زيرين طاق كه بهمين طريقه بنياد گرديده قشرهاي ديگري به شيوة پرتوي افزوده گشته است تا بدين ايوان رفيع استحكام بيشتري داده شود. گنبدهاي ساساني نيز هميشه بدون توسل به الگوي چوبين بيكبار در فضا پي افكنده شده است .اين گنبدها بر روي فيل پوشهائي كه در چهار گوشه تالار مربع شكل بر بالاي ديوارها بكار رفته بنا گشته است. بوسيله اين فيل پوشها طرح مربع تالار در بالا به چند ضلعي هشت گوشه اي تبديل يافته و كار بنياد گنبد را آسان ساخته است .بايد دانست كه فرق عمدة گنبدهاي ساساني با شيوة متداول در مغرب زمين درهمان دوران آنست كه در اين سرزمينها بخلاف شيوة ساساني معمولاً گنبد برروي بناهائي كه طرح مدور دارند بنياد گرديده است و در مواردي كه اين گنبدها برروي طرح چهار ضلعي ساخته ميشد در آنصورت شكل داخلي بنا از بنياد بصورت مدور در ميآمد و در درون آن چهار شكنج تعبيه ميگرديد. از خارج اين شكنجها در پشت زواياي راست گوشه پنهان ميشده است . كمي بعد معماران رومي طريقه ساختمان گنبد بر روي گوشوار را جايگزين اين شيوه نمودند و در پاره اي موارد بطور مستقيم شيوة خاص ايراني يعني طريقة ساختن گنبد بر روي فيل پوشهاي كنج را اتخاذ كردند. يكي از انواع طاقسازيهاي جالب عصر ساساني طاقهائي است كه بوسيله پوشش هاي گهواره اي بوجود ميآيد. اين نوع پوشش مركب است از يك سلسله طاس و تويزه كه در طول يكديگر قرار ميگيرند. در اين طريقه رانش طاق بجاي آنكه بر ديوارهاي جانبي فشار وارد سازد بر روي نقاط معيني از قوسهاي مستحكم تر تقسيم ميگردد. اين شيوة پوشش به معمار اجازه ميدهد كه در فاصله ميان دو قوس پنجره تعبيه نمايد و روشنائي طبيعي بنا را تأمين كند چنانكه ميدانيم پيش از آنكه در كليساهاي مغرب زمين از اين طريقه استفاده شود بعلت آنكه نميتوانستند در ديوارهاي جانبي پنجره باز كنند ناچار بودند به نوري كه از پيشاني بنا تأمين ميشد اكتفا نمايند و بدين جهت قسمت بزرگي از بخشهاي فوقاني كليسا در تاريكي ميماند و تنها پس از اتخاذ اين شيوه بود كه موفق شدند در كليساهائي چون (St. Philibert) واقع در (Tournus) به اندازه دلخواه از نور طبيعي استفاده نمايند. اين طريقه طاقسازي در تمام دورانهاي اسلامي ايران متداول بوده است و امروزه نيز اين رويه در معماري معمولي ايران رواج دارد. معماران عصر ساساني از تيرها و قطعات ديگر چوبي خاصه بعنوان كلاف و كشنده و همچنين براي نرمش بخشيدن بيشتر به اجزاي ساختمان در نقاط تكيه طاق بر جرزها استفاده مينمودند. همين روش نيز در ساختمان بناهاي عصر اسلامي در ايران ادامه پيدا نمود و در بناهائي چون تاريخانه دامغان و مسجد جامع اصفهان بكار گرفتن اين تمهيد مشاهده ميگردد. از ويژگيهاي ديگر شيوة ساساني در معماري ساختن قوسهاي دو تيزه و قوسهاي نعلي شكل و همچنين اشكال چند بخشي است كه به احتمال زياد الهام دهندة مقرنس كاريهائيست كه در اعصار اسلامي در معماري ايران و ديگر كشورهاي مسلمان رواج تام يافت. در مورد طاقهاي دو تيزه يا جناغي كه مدتها مورد بحث متخصصين تاريخ هنر و باستانشناسي قرار داشت و هنوز نيز درباره آن گاهگاه در مجلات فني قلم فرسائي مشود گذشته از آنكه اين شيوه در موارد متعددي درمعماري عصر ساساني از جمله در مورد قوسهاي كوچك ايوان كسري و در طاقهاي قلعه دختر بيشابور و ديگر جايها بكار رفته است ميتوان اين نوع قوسها را در مقابر عصر اشكاني كه بوسيله هيأت مشترك حفاري ايران و انگليس به سرپرستي آقاي استروخان در سال 1346 يافت شد بوضوح مشاهده كرد . طرح افقي معماري ساساني بر بنياد حياط هاي ايوان دار عصر اشكاني قرار دارد. در كاخ فيروز آباد ورودي ديوان عام ايوان مسقف بلندي است كه پس از گذشتن از زير آن وارد تالار تشريفات ميشده اند ولي ديوان خاص كه در پشت گنبدهاي اصلي قرار دارد عبارتست از حياط ايوان داري كه تالارهاي ديگري گرداگرد آن ساخته شده است. معماران عصر ساساني از تيرها و قطعات ديگر چوبي خاصه بعنوان كلاف و كشنده و همچنين براي نرمش بخشيدن بيشتر به اجزاي ساختمان در نقاط تكيه طاق بر جرزها استفاده مينمودند. همين روش نيز در ساختمان بناهاي عصر اسلامي در ايران ادامه پيدا نمود و در بناهائي چون تاريخانه دامغان و مسجد جامع اصفهان بكار گرفتن اين تمهيد مشاهده ميگردد. از ويژگيهاي ديگر شيوة ساساني در معماري ساختن قوسهاي دو تيزه و قوسهاي نعلي شكل و همچنين اشكال چند بخشي است كه به احتمال زياد الهام دهندة مقرنس كاريهائيست كه در اعصار اسلامي در معماري ايران و ديگر كشورهاي مسلمان رواج تام يافت. در مورد طاقهاي دو تيزه يا جناغي كه مدتها مورد بحث متخصصين تاريخ هنر و باستانشناسي قرار داشت و هنوز نيز درباره آن گاهگاه در مجلات فني قلم فرسائي ميشود گذشته از آنكه اين شيوه در موارد متعددي در معماري عصر ساساني از جمله در مورد قوسهاي كوچك ايوان كسري و در طاقهاي قلعه دختر و ديگر جايها بكار رفته است ميتوان اين نوع قوسها را در مقابر عصر اشكاني كه بوسيله هيأت مشترك حفاري ايران و انگليس به سرپرستي آقاي استروناخ در سال 1346 يافت شد بوضوح مشاهده كرد. طرح افقي معماري ساساني بر بنياد حياطهاي ايوان دار عصر اشكاني قرار دارد. در كاخ فيروز آباد ورودي ديوان عام ايوان مسقف بلندي است كه پس از گذشتن از زير آن وارد تالار تشريفات ميشده اند ولي ديوان خاص كه در پشت گنبدهاي اصلي قرار دارد عبارتست از حياط ايوان داري كه تالارهاي ديگري گرداگرد آن ساخته شده است. اين طرح با اختلاف كمي در سروستان هم بكار گرفته شده است. در زمينه بناهاي مذهبي عصر ساساني تاكنون تحقيات مفصلي انجام گرفته است . آندره گدار كه بيش از ديگران در اينباره تفحص نموده اين بناها را به دو دسته مشخص تقسيم نموده است. طبق تقسيم بندي وي دسته اول از اين بناها مخصوص نگهداري آتش بوده است كه بايد آنها را آتشكده و يا آيادانا (Ayadana) ناميد. اين بناها ويژة موبدان و نگهبانان آتش و ديگر كارگزاران آتشكده بوده است و به تعداد نسبتاً معدود بنا ميگشته است . دسته دوم كه بايد از آنها به عنوان آتشگاه يا محل پرستش آتش ياد نمود براي برگزاري مراسم نيايش در حضور جمعيت كثير شركت كنندگان بوده است. ين آتشگاهها داراي چهار طاقي عظيم گنبدداري در وسط ميباشند كه مراسم اصلي در زير گنبد برگزار مشده است و گروه پرستندگان ميتوانسته اند از چهار سوي آن آتش فروزنده را مشاهده نمايند. بعلت آنكه از همه مكانهاي آتشگاه چهار طاقي آن محكم تر و اساسي تر ساخته ميشده است تا روزگار ماهنوز تعداد بسياري از اين گنبدهاي عظيم بجاي مانده است و ميتوان در بسياري از نقاط كشور چون كازرون و فيروز آباد و جَّره و قصر شيرين و نياسر نمونه هاي نسبتاً سالم آنرا باز شناخت. عموماً متعلقات اين گنبدها كه ساده تر بنياد ميشده اند و گرداگرد حياط قرار داشته اند از بين رفته است. پس از پايان دوران ساسانيان و گرويدن مردم ايران به دين مبين اسلام با آنكه در نح.ة عقايد ايرانيان تغييرات نسبتاً مهمي حاصل شد با اينهمه فن معماري طريقه هاي خاص خود را از دست ننهاد. در اينجا بحث درباره اينكه مردمان كشور ما از اولين كساني بودند كه بجاي پرستش ارباب انواع خداي يگانه را مي پرستيدند و جهان بيني آنان براي پذيرش آئين جديد از ديگران مساعدتر بود ما را از هدف اصلي خود شايدكمي دور سازد ولي بي مناسبت نخواهد بود اگر يادآوري شود كه توجه به مبداء يگانه اي كه آفريدگار جهانست از همان آغاز به معماري سنتي و مذهبي ايران مهر وحدت زده بود و همين نحوة انديشه در ساختن بناهائي كه توجه را بسوي عالم بالا معطوف دارد اثر ميگذاشت. احتراز ايرانيان از ساختن پيكره هائي بعنوان مظهر رب النوع كه در اديان ديگر رواج فوق العاده دارد توجه معماران و آرايشگران نباهاي مذهبي را بطرف شكلهاي انتزاعي و مجرد و نقوش هندسي سوق داده بود بطوريكه اين شيوه از هنر در دوران شاهنشاهي ساسانيان مدارج كمال خود را پيموده بود و بصورت هنري پخته و جا افتاده در آمده بود. هرگز شنيده نشده است در يك بناي مذهبي ايراني پيكره اي بعنوان بت و شمن و الهه مورد پرستش قرار گرفته باشد و حتي متصديان نيايشگاهها براي آنكه توجه پرستندگان از خداوند بزرگ بسوي عوامل ديگر انحراف نيابد از هر گونه طبيعت نگاري در بناهاي مذهبي خودداري مينمودند و بجاي آن از نقشهائي چون پيچك و ختائي و عوامل تزئيني ديگر بهره جويي ميكردند . چنين طرز انديشه اي براي گروندگان به دين جديد ناآشنا نبود و محيط يك آتشكده بآساني ميتوانست براي پرستش خداوند يكتا اختصاص يابد. از اينرو بسياري از آتشكده هاي عصر ساساني در همان روزهاي اول گسترش اسلام بصورت مسجد درآمد و گنبد چهار طاقي هستة اوليه مساجد را بنياد نهاد چنانكه بسياري از مساجد باشكوه كنوني ايران دنبالة همان آثار باستاني بشمار ميروند. در مورد چهار طاقي هاي مذكور تنها تغييري كه بعمل آمد آن بود كه يكي از دهانه هاي چهارگانه كه باسمت قبله سازگار مينمود بوسيلة ديواري مسدود گشت و در درون آن محرابي تعبيه شد و بدينوسيله طرح مساجد چهارطاقي تكميل گرديد. زنده ترين نمونه يك چهارطاقي ساساني كه به مسجد تبديل شده است را ميتوان در يزدخواست بوضوح مشاهده نمود. بموازات مساجد گنبددار در پاره اي از نقاط كشور چون دامغان و ري و دمانوند و شوشتر و اصفهان و نائين مساجد ديگري شامل حياط و رواقهاي اطراف ساخته ميشد كه طرح آنها از مسجد حضرت رسول اكرم (ص) در مدينه اقتباس شده بود ولي از نظر ساختماني شيوه هاي معماري زمان ساساني را ادامه ميداد كه از اين ميان تاريخانه دامغان از ديگر نمونه ها سالم تر مانده است. در اين مسجد ميتوان بآساني شيوه طاقسازي معماري ساساني را در طرح كشيدة قوسها و بكار بردن طريقه لايه چين را در آجرها و خشتها تشخيص داد. اندكي بعد مسجد چهار ايوان گنبددار كه طرح خود را از كاخهاي ساساني الهام ميگرفت در همه جاي ايران متداول گرديد. در همين روزگار بود كه مسجدهاي شامل يك چهار طاقي تنها نيز به مساجد بزرگ چهار ايواني تبديل شدند. بدينطريق كه در جلو گنبد مقصوره ايوان بزرگي ساخته شد و حياطي در برابر آن شامل سه ايوان ديگر بر محورهاي اصلي بوجود آمد. بدينطريق معماري ديني ايران همة عوامل معماري سنتي را بكار گرفت. يكي از انواع بناهائيكه در ايران اسلامي بسيار مورد توجه قرار گرفته است ساختن مقابر و برجها و بناهاي يادبود بنام شخصيت هاي بزرگ ميباشد. گنبد قابوس – برجهاي رگت – ولاجيم – برج طغرل و برجهاي مراغه و صدها نمونه ديگر از اين قبيل را ميتوا در عداد اين دسته ياد نمود. در اين باره باآنكه از برجهاي يادمان پالمير سخن بميان آمده است و خواسته اند اين آثار را با هم مقايسه نمايند با اينهمه نميتوان از نمونه هاي كهن تر ايراني در اين زمينه صرفنظر كرد. از دوران هخامنشيان كعبه زرتشت در نقش رستم و از دوران ساسانيان برج نرسي در پايكولي (كه اشتباهاً بنام بتخانه معرفي شده است) نمونه هاي كهن اين بناها بشمارميروند. از ميان بناهائيكه بنام شخصيت هاي بزرگ در ايران ساخته شده است مقبرة امير اسمعيل ساماني در بخارا از نظر معماري واجد اهميت خاص است. زيرا اين بنا از همه لحاظ بشيوة چهار طاقي هاي كهن ايران زمان ساساني ساخته شده است و نشان ميدهد چگونه شيوة معماري آتشكده ها در بناهاي اسلامي دنبال شده است. پاره اي از بناهاي ديگر ايران اسلامي چون بخش كهن مسجد جامع ني ريز بخوبي نشان دهندة تداوم معماري ساساني در دورانهاي بعد است. قسمت كهن اين مسجد عبارت از يك ايوان بزرگ است كه از هر نظر معماري ايوان كاخ مداين را بخاطر ميآورد. در اصل مسجد عبارت از همين يك ايوان بوده است ومتعلقات ديگر آن همگي در دورانهاي بعد بدان افزوده شده است. ايوان مزبور كه با طاق گهواره اي پوشيده شده است در بالا كمي تيزتر است و بيننده را بلافاصله بياد طاقهاي شكسته بيشاپور مياندازد. در اينجا ايوان كه هسته اوليه كاخهاي ساساني را تشكيل ميداده است و براي بار يافتن به حضور پادشاه بنياد ميگشته تبديل به جايگاهي شده است كه از آنجا گروه مؤمنان به پيشگاه باريتعالي دست نياز دراز نمايند. هرچه در معماري ايران عصر اسلامي بيشتر بررسي نمائيم به عواملي كه در آن از معماري ساساني اقتباس بعمل آمده است وقف تر خواهيم شد و يكايك عوامل معماري سنتي را در بناهاي اين عصر بوضوح باز مي يابيم. اين عوامل بعلت گسترش ديانت اسلام شيوه هاي معماري باستاني ايران را در بخش بسيار بزرگي از جهان رايج ساخت و همراه اين طريقه ها نامهاي ايراني بخشهاي مختلف بنا در جهان اسلامي پذيرفته شد چنانكه تا روزگار ما اين اصطلاحات هنوز در كشورهاي بسيار متداول است. نبايد از نظر دور داشت كه بموازات بناهاي گنبد دار و بناهائي با ايوانهاي هلالي شكل شيوة كاخهاي ستوندار بشكل آپادانا با طاقهاي مسطح نيز در تمام دورانهاي اسلامي در معماري ايران تداوم داشته است چنانكه ميدانيم در قرون اوليه هجري شهر قبزوين داراي مسجدي بوده است كه بر بالاي ستونهاي تالار آن سر ستونهائي مشابه آنچه در تخت جمشيد بكار رفته است و پيكره دو گاو پشت بهم داده را نمايش ميداده بكار برده بودند چنانكه در مسجد جامع استخر نزديك تخت جمشيد نيز مسجدي با همين خصوصيات برپا شده بود. همچنين مسجد جامع نيشابور در آغاز بصورت تالار ستوندار بوده است و در دورانهاي بعد مسجد ايواندار جاي آنرا گرفته است. از سوي ديگر چنانكه ميدانيم كاخهاي غزنويان از همين شيوه معماري بهره گيري نمودند و پس از آنان سلجوقيان و مغولان و سپس تيموريان در ايجاد ساختمانهاي مورد نظر خود هر دو طريقه يعني شيوه تالارهاي ستوندار شامل گنبد و طاقهاي گهواره اي ايراني را بكار بستند. در يادداشتهائي كه بوسيله تيمور به تركستان برده شده بودند بر ميخوريم و در توصيفاتي كه از كاخ وي بعمل آمده است همة خصوصيات معماري ايراني را باز مي يابيم. هنگاميكه تاج و تخت سلطنتي ايران به دودمان صفويان رسيد معماري ايراني مراحل پختگي و تكامل خود را پشت سر گذاشته بود و خاصه در زمينه تزئينات ساختماني چون معرقب و گچ بري و كاشي هفت رنگ و منبت و مشبك معماري ايران به عاليترين مدارج رسيده بود. در اين دوران بهمت عصر اسلامي سلاطين بلند همت صفوي در سراسر شهرها و روستاهاي كشور مساجد و مدارس و كاروانسراها و آب انبارها و ديگر مراكز عام المنفعه ساخته شد كه هنوز نمونه هاي فراواني از آنها بجاي مانده است. از همين دوره در شهرهائي چون قزوين و اصفهان كاخهاي باشكوهي بجاي مانده است كه در زمرة بهترين نمونه هاي معماري ايراني بشمار ميرود. ايوانهاي كاخهائي چون عالي قاپو و چهلستون چنانكه در پيش بدان اشاره شد از هر جهت يادآور ايوانها و تالارهاي ستوندار تخت جمشيد و پاسارگاد ميباشد و نشان ميدهد كه معماري ايراني پس از گذشت بيش از دوهزار سال روحية خاص خود را از هر جهت حفظ كرده است . در زمينة تزئينات ساختماني نيز همين تداوم در معماري ايراني مشهود است. ميدانيم كه كاخهاي شوش و تخت جمشيد به كاشيهاي الوان مزين بوده است. در دوران اشكانيان و ساسانيان گچ بري و گاه نقاشي ديواري جاي كاشيهاي رنگارنگ را گرفت. در اعصار اسلامي تمامي اين سنت ها به موازات هم در معماري ايران ادامه مي يابد. در قرون اوليه هجري فن گچ بري بهمان شيوه اي كه در ايران عصر ساساني رواج داشت در بيشتر بناهاي رسمي بكار ميرفت و سپس بر آن تزئينات ديگر افزوده شد واندكي بعد آرايش بناها بوسيله كاشيها و معرق هاي رنگارنگ سنت معماري عصر هخامنشيان را تجديد نمود بطوريكه از حدود هفتصد سال پيش باينطرف كمتر بناي مهمي را در ايران ميتوان يافت كه با كاشي مزين نشده باشد. اينچنين سنت هاي معماري ايراني پس از گذشت هزاران سال اصالت خود را حفظ نمود. پيش از آنكه به اين گفتار پايان دهيم لازمست درباره اصالت مسجد چهار ايواني كه در سطور پيشين چندبار بدان اشاره نموده ايم بحث كوتاهي بعمل آيد و به پاره اي ايرادات كه در اين زمينه شده است پاسخ گفته شود. موضوع آنست كه بعلت استفاده از مدارس چهار ايواني كه در هر يك از ايوانهاي آن يكي از فرقه هاي چهارگانة مذهب تسنن تدريس ميشده است براي عده اي اين توهم را پيش آورده است كه مسجد چهارايواي ايراني طرح خود را از چنين مدارسي كه در عراق و مصر و ديگر كشورهاي اسلامي بنياد شده اقتباس نموده است. در اينباره بموجب تحقيقاتي كه آندره گدار بعمل آورده است اولين مدرسه چهار ايواني شناخته شده همانست كه نظام الملك وزير ايراني آلب ارسلان و ملكشاه در خرگرد خراسان در حدود سالهاي 480 هجري بنا نمود . در این مدرسه بر هر يك از محورهاي اصلي حياط دو ايوان روبروي هم قرار دارد و فضاهاي بين ايوانها بوسيله اطاقهاي ديگر اشغال شده است. هنگاميكه در كشورهاي ديگر موضوع احتياج به مدارسي كه داراي چهار دستگاه عمارت باشد مطرح گرديد اين طرح ايراني مورد پسند قرار گرفت و از اين تقليد بعمل آمد. مدارس چهار دستگاه شناخته شده چون مستضريه بغداد و يا صالحيه قاهره كه معمولاً در اين باره بدانها استناد مشود در سالهائي بسيار پس از مدرسه خرگرد يعني قريب دو قرن ديرتر بنا شده و مدارسي چون ناصريه درحدود دو قرن و نيم پس از مدرسه خرگرد ساخته شده است. بنابر آنچه گفته شد طرح مدرسه چهار ايواني كه مسجدهاي چهارايواني ايراني دنبالة مستقيم آنست بهيچوجه ارتباطي با مسأله مدارس چهار دستگاه ندارد بلكه مدارس اخير اين طرح حاضر و آماده را براي منظورهاي مذهبي خويش مناسب يافته و از آن بهره جوئي نموده اند. هنر هم طرحهاي معماري باستاني ايراني در ساختن بسياري از بناهاي ملي و مذهبي و همگاني چه در ايران و چه در خارج از كشور ما مورد اقتباس و سرمشق است و اين هنر پس از گذشت دو هزار و پانصد سال اصالت خود را باوجود پيشرفت سريع معماري نوين كه براساس فنون تازه بنياد شده حفظ كرده است و هنوز قادر است معماري جديد را الهام بخش باشد. پاورقي ها: 1 – بعقيدة ديولافوا (كتاب نامبرده در يادداشت شماره 2 مآخذ خارجي) يونانيها شيوة ساختماني ملل آسياي غربي را از آنان اقتباس كردند و در ساختمانهاي خود از آن پيروي نمودند. تنها كاري كه ابتكار آنان بود آنكه بجاي بكاربردن قشر ضخيم اندود بام كه در آن ممالك بصورت افقي بكار ميرفت اينان همين قشر را بصورت منشور مثلث القاعده بكار بردندو بدينطريق بام شيرواني مانند با دو شيب را بوجود آوردند. Dieulafoy (M.) . __ L’art antique de la Perse V. II Paris 1884, PP. 54 – 56. 2– در اين مقاله چون از دورانهاي پيش از تاريخ گفتگو نميشود ناچار از اشاره به ادوار بسيار كهن كه در آن ازمنه بنا بر نظريه عده اي صحراهاي لم يزرع كنوني ايران دريچه مركزي بزرگي باكرانه هاي سبز و خرم بوده است خودداري شد. 3 – Ibid. P. 46. 4 – سيد محمد تقي مصطفوي، كتاب نامبرده ص 17 – 19 . 5 – همان كتاب ص 19 – 22 . 6 – پيش از پروفسور هرتسفلد (كتاب ياد شده در يادداشت شمارة 7 مآخذ خارجي) محققان ديگري هم از مجله فرگوسن (Fergusson) به اين نكته توجه نموده بودند و نويسندة اخير سر ستونهاي شيوه ايواني را مستقيماً تقليدي از سر ستونهاي تخت جمشيد معرفي مينمايد. Herzefeld (E.). __ Iran in the Ancient East London 1941, P. 210. 7 – در ماههاي اخير هيأت اعزامي اداره كل باستانشناسي به رياست آقاي سرفراز در برازجان موفق به كشف ساختمانهاي ستونداري از عصر هخامنشيان شده است كه با آثار پاسارگاد قابل مقايسه است. 8– البته اين گروه معماري عيلامي را در تحقيقات خود بشمار نمي آورند. ضمناً بايد دانست كه يكنوع طاقسازي خاص غرب نيز وجود دارد كه حسابش از حساب طاقهاي ضربي شيوة ايراني جداست و هنوز هم هرگاه اينگونه طاق بوسيله معمار ايراني ساخته شود آن را رومي مينامد و در اين زمينه نام رومي هم رم باستان را شامل مي گردد هم امپراطوري بيزانس را. 9– اكبر تجويدي، مجله باستانشناسي و هنر ايران شماره دوم تهران ، بهار 1348، ص 7 – 12 . 10 – Stronach (D.). __Iran V. VII London 1969, Excavations at Tepe Nush – i –Jan 1967. 11 – Ghirshman (R.). __L’Iran des origines a l'Islan, Paris 1951, P.244. 12 – Reuther (O.). __dans A Survey of Persian Art, London and New Yourk 1938 V. I PP. 502 – 503. 13– Gdard (A.). __Athar-e-Iran Tome III F . I 1938. 14 – Idem, L'Art de l'Iran Paris 1962, PP. 353 – 355. 15 – Ibid. 16 – سيد محمد تقي مصطفوي ، نگاهي به ، ص 94 – 103
ناصر پورپیرار در مقاله مدخلی بر ایرانشناسی شماره ۱۰۲ مورخ ۲۳ مهر ۸۶ خود با نصب تصویر چند ستون ساخته شده به سبک به اصطلاح ایونیک می نویسد: این ها فقط چند نمونه از نقوش انحصاری سرستون های معابد هلنی و مراکز آموزشی و ایمانی در یونان باستان است. اگر می خواستم موارد دیگری را نیز انتخاب کنم، تعداد آن ها از پنجاه در می گذشت. گمان ندارم حتی در اروپا، جز حوزه ی تسلط تمدن یونان، جای دیگری چنین نقشی را برای زینت سرستون ها انتخاب کرده باشند. شخصا در این گردش ساده ی قوس ها جلوه ای می بینم که کنجکاوی برانگیز است و میل به باز اندیشی و تفکر آرام را در آدمی زنده می کند. او در جای دیگری از این مقاله می نویسد: بر اساس این بحث، انحصاری بودن کدها و سمبل هایی نزد ملل گوناگون، این نقش سرستون، که به طور عمده مخصوص معابد هلنی و در جهان به نقش «ایونیک» یعنی نمای یونان و باورهای هلنی معروف است، همانند نقش صلیب، هرگز و در هیچ کجای دیگر، جز در ابنیه ی مقدس یونانی به کار نرفته است و تعدد کاربرد آن در بناهای یونانی حیرت انگیز است. نقشی که انعکاسی از شاخ طرفین صورت یک قوچ با پیچش های گوناگون را در خود پنهان دارد. بدین ترتیب وی وجود چنین ستون هایی ( منجمله ستون خورهه در نزدیکی قم ) را سندی برای اثبات مدعای خود در خصوص خالی شدن سرزمین ایران از سکنه بر اثر حادثه پوریم و متعلق بودن آثار باستانی حدفاصل آن دوره به یونانیان گریخته از چنگال رومیان بر می شمرد. همانطوريكه ميدانيم آنچه از نظر فني اساس ساختمانهاي سنتي بشمار ميآيد و شيوة آنرا مشخص ميسازد موضوع برپا كردن طاق برروي ديوارها يا عوامل ديگر تحمل كنندة بار آنست كه در اين ميان ديوار و جرز و ستون و غيره اگر فقط براي تحمل وزن سقف ساختمان بوجود نيامده باشد لااقل يكي از مهمترين هدف در بكار بردن آنها همان تأمين پايه هاي طاق ميباشد. از ديرباز انسان براي ايجاد سقف به دو طريقه مبادرت كرده است: طاق قوسي كه در آن نيازي به بكار بردن چوب نيست و طاق مسطح كه در آن از چوب و يا سنگهاي تراشيده طويل به شكل الوار استفاده ميشود كه در اين زمينه طاقهائي كه خاص ممالك و سرزمينهاي پر باران است و داراي دو شيب شيرواني شكل ميباشد در زمرة طاقهاي مسطح محسوب ميگردد و در اصول ساختماني با طاق صاف تفاوت زياد ندارد. هر يك از اين دو طريقه يعني طاق ضربي و پوشش چوبي در هر منطقه به اقتضاي وضع اقليمي خاص آن ناحيه به وضعي بسيار طبيعي رواج يافته است. در سرزمين پهناور ايران كه مناطق مختلفش داراي تنوع فوق العاده است و داراي سرسبزترين مناطق جهان و در عين حال داراي صحراهاي خشك ميباشد بنابر مقتضيات اقليمي از كهن ترين روزگاران هر دو نوع معماري به موازات هم رواج داشته است در آغاز در نواحي شمال و شمال غربي كشور ساختن بامهاي مسطح و در نواحي مركزي و جنوب غربي طاقهاي ضربي متداول گشته است و بعدها بعلت تأسيس شاهنشاهي هاي هخامنشي و اشكاني و ساساني و ايجاد ارتباط مداوم ميان تمام مناطق كشور و از همه مهمتر بوجود آمدن يك نيروي عظيم ملي كه قادر بوده است هرگونه مصالح ساختماني لازم را از دورترين نقاط جهان براي مركز شاهنشاهي تأمين نمايد دو شيوه بالا بدون در نظر گرفتن محدديتهاي اقليمي در هر نقطه كشور كه لازم بوده است بكار رفته است. بهمين ترتيب است كه مي بينيم در روزگار شاهنشاهي هخامنشيان بر طبق اسناد كتبي تيرها و الوارهاي عظيم طاق كاخهاي تخت جمشيد را از كوهستان هاي پر درخت لبنان به مركز فرهنگي و سياسي شاهنشاهي ايران حمل نموده اند و در نتيجه موفق شده اند در منطقه اي كه در آن روزگار داراي معماري با طاق هلالي بوده است بناهائي به شيوة متداول در شمال و شمال غربي كشور برپا نمايند. ديولافوا در كتاب مشهور خود هنر باستان ايران طريقة تكامل معماري با طاق مسطح و پيدايش ستون را در چنين بناها با بياني روشن شرح داده است. بعقيدة وي از قديم الايام در مناطقي كه چوب فراوان بوده است سقف ساختمانها را با تيرهاي تهيه شده از تنة درختان مي پوشانده اند و در ديوارها هم خصوصاً در گوشه هاي آن از همين تيرك ها بكار ميبرده اند. روي چنين سقفي را با تركه هاي نازكتر و حتي شاخ و برگ درختان مي پوشانده اند و سپس با قشر ضخيمي ازگل آنرا اندود ميكرده اند. هنگاميكه خانه ها وسعت يافت و به ايجاد تالارهاي بزرگ نيازمندي پيدا شد متوجه شدند كه طاق چوبي ساختمانها در زير سنگيني بار مصالح بام خميدگي پيدا ميكند و وسط تيرهاي سقف بسمت پائين قوس برميدارد. براي جبران اين تقيصه در صدد بر آمدند در فاصلة بين ديوارها زير تيرهاي سقف ابتدا تيرهاي حمالي در جهت عمود بر چوبهاي سقف بكار برند و براي نگاهداري اين تيرهاي حمال تيرك هاي چوبي برپا نمايند تا بدين ترتيب از خميدگي طاق در بخش هاي مياني آن جلوگيري شود و اين اولين گام در راه يافتن ستون و بكار بردن آن تالارهاي بزرگ بود ميتوان بدون ترديد استدلال اين هنرشناس را پذيرفت و بجاي آنكه بدنبال مدارك باستاني براي اثبات نظريات گوناگوني كه دربارة اولين سرزمينهائي كه دربكار بردن اين عامل درمعاري پيشقدم بوده اند برويم ميتوانيم بطور كلي ستون را يك عامل طبيعي در معماري تمام مناطقي كه براي برپا كردن ساختمانهاي خود چوب كافي در اختيار داشته اند بدانيم. بكار بردن ستون در معماري ايراني سابقه اي بس كهن دارد و پاره اي از باستانشناسان با توسل به پايه هاي چندي كه در موسيان پيدا شده است عقيده دارند كه اين عامل از ششهزار سال پيش در ايران شناخته بوده است .ولي مهمترين بنائي كه تاكنون در ايران شناخته شده است و در آن تالارهاي بزرگ ستوندار ايجاد نموده اند دژ حسنلو واقع در جنوب درياچه رضائيه است كه در زمرة مهمترين آثار ساختماني ايران باستان بشمار ميرود. اين بناي عظيم در سدة نهم پيش از ميلاد برپا گرديده و از نظر اصول معماري و بكار رفتن مصالح ساختماني متنوع و منطقي در عداد پيشرفته ترين معماري هاي آنروزگار محسوب ميگردد. پس از دژ حسنلو براي مطالعه ساختمانهاي ستوندار در ايران بايد سراغ دخمه هاي كنده شده دركوه كه تعدادي از آنها به دوران مادها تعلق دارد برويم. مهمترين اين آثار در آذربايجان و فارس قرار دارد و نماي خارجي و طرح داخلي آنها سند معتبري براي شناخت معماري ايراني در آنروزگار است. آنچه از نظر تاريخ معماري ايران در اين دخمه ها اهميت دارد آنست كه اين آثار با آنكه در سنگ كوه تراشيده شده است بارزترين مدرك براي شناخت معماري چوبي آن زمان تا روزگار ما بجاي نمانده است ولي تمام ريزه كاريهاي ساختمانهائي كه در آنها الوارهاي تراشيده در چوب و قفل و بست آنها بيكديگر استفاده ميشده بدقت در اين دخمه ها بوسيله تراش در سنگ نمايش داده شده است. از آن مهمتر موضوع سر ستونهائي است كه بويژه بر نماي خارجي دخمه داود دختر واقع در ممسني بر روي ستونهاي تراشيده در صخره با روشني تمام نمودار گرديده است. مهم : پروفسور هرتسفلد باتوجه به سر ستونهائي كه بر نماي دخمه بالا و همچنين برروي مقبرة مادي قيز قاپان نموده شده است نتيجه گيري مي نمايد كه در اين قسمت شيوة معماري ايونيک كه يكي از سه مكتب مهم معماري يوناني است از معماري ايراني الهام گرفته است اين مطلب يكي از مهمترين نكات مورد بحث در معماري ايراني است و بايد مورد توجه آنانكه بدون ژرف نگري نمايشهاي گوناگون همين نوع سر ستون را در دوره هاي مختلف تاريخ هنر ايران يكنوع ميراث يوناني ميدانند قرار گيرد. به موازات معماري بر بنياد طاقهاي صاف كه در آغاز فقط با چوب ساخته ميشد و در دوره هاي بعد در مورد ستونها و درگاهها بخشهاي سنگي جاي چوب را گرفت ساختن طاقهاي ضربي نيز در معماري ايراني ادامه پيدا كرد و بنابر مقتضيات اقليمي و سياسي هر چند مدت يكبار يكي از دو شيوة بالا رسميت مي يافت بي آنكه شيوة ديگر بكلي رها شود. اگر از نظر شكل ظاهري دو شيوة بالا با هم شباهت زياد ندارند در مقابل آنچه آنها را بيكديگر پيوستگي ميدهد حجم ها و فضاهاي ويژة معماري ايراني است كه خواه در معماري با طاق مسطح جلوه كند و يا در ساختمانهاي گنبد دار و بناهاي دارندة طاق ضربي متجلي گردد در هر حال فكر خلاقه واحدي در آنها مشاهده ميشود. از ميان اين عوامل كه بدون وقفه در تمام دوره هاي معماري ايراني متداول بوده است بايد بويژه از ايوان و رواق و حياط مركزي و تقسيمات سه بخشي و طاق نما و طاقچه نام برد. همگي اين شكل ها بي كم و كاست در اكثر بناهاي رسمي ايران بكار رفته است خواه پوشش ساختمان با طاق مسطح باشد، خواه با عوامل قوسي. بطور كلي محيطي كه معمار ايراني براي زندگي خلق نموده در تمام دورانهاي تاريخ معماري ايران كمتر دچار دگرگوني شده است هر چند نتيجه گيري از اين عوامل در ساختمانها باتوجه به مصالح ساختماني بكار رفته و مقتضيات اقليمي در موارد گوناگون متفاوت باشد. ادامة ساختن طاقهاي هلالي به موازات برپا كردن طاقهاي صاف و بر بنياد الوارهاي عظيم از همه جا بهتر در تخت جمشيد به چشم ميخورد. چنانكه ميدانيم كاخهاي شاهنشاهان هخامنشي در اين مكان باستاني همانند ديگر بناهاي اين عنصر كه در پاسارگاد و شوش و اكباتان و ديگر جايها برپا گشته است بهترين و با شكوه ترين نمونه ساختمانهاي ستوندار و با پوشش چوبي است. در مورد كاخهاي ستوندار تخت جمشيد و پاسارگاد نكته اي كه قابل توجه است آنكه تناسب ستونهاي بكار رفته در اين بناها مخصوص معماري ايراني است. اين ستونها كه كشيده ترين نوع ستون در معماري دنياي باستان است در حاليكه در ديگر نقاط جهان باستان بلندي ستونها هرگز به بيش از هشت برابر قطر آنها نميرسد. همين تناسب پس از گذشت بيش از دو هزار سال در ساختن كاخهاي صفويان در اصفهان رعايت شده است. تاكنون باتوجه به وجود اين كاخهاي عظيم بيشتر تصور ميكردند كه معماري ايراني دراين عصر منحصر به ساختن آثاري بدين طريقه بوده است و بعلت در دست نبودن مدرك قاطعي حتي گروهي از اهل فن اساساً منكر شناخته بودن طاقهاي ضربي و گنبدي در ايران پيش از دوران اشكانيان بزعم گروهي و ساسانيان بر طبق نظريه گروهي ديگر بودند و در نتيجه با توسل به تقدم تاريخي طاقهاي ضربي در هنر رم باستاني اينگونه طاقسازي را در معماري ايراني تقليدي از معماري رم ميدانستند . كاوشهائيكه از چند سال پيش به اينطرف در تخت جمشيد بعمل ميآيد بطلان اين نظريه را ثابت نموده است. بر اثر اين كاوشها بر بالاي كوه رحمت كه از جانب مشرق صفه تخت جمشيد را محدود مينمايد يك سلسله ديوارها و برجهاي دفاعي بدست آمده كه برروي آنها طاق هاي ضربي بكار برده اند و تعدادي از اين طاقها كاملاً سالم از دل خاك بدر آمده است. پيدا شدن اين طاقها از نظر تاريخ معماري ايران داراي ارزش فوق العاده است زيرا از اين پس ميتوان بدون كوچكترين ترديد اظهار نظر كرد كه سنت طاقسازي ايراني كه در دوره هاي اشكاني و ساساني و اعصار اسلامي در ايران متداول بوده است دنبالة مستقيم اين هنر در معماري كهن تر ايران بشمار ميرود. طاقهاي يافت شده درتخت جمشيد بشيوة چپيله و يا رگ چين كه ويژة طاقهاي مشرق زمين است و با طريقة رومي كاملاً متفاوت است بنيادگرديده و سند غير قابل انكاري براي اصالت اين نوع طاقهاي ضربي در ايران بشمار ميرود. بايد دانست كه اين نوع پوشش بصورت ساده تري در دوران مادها هم متداول بوده است و در كاوشهاي نوشي جان يكنوع از اين نمونه طاقهاي هلالي يافت شده است كه در آنها دايرة هرقوس از طاق را بوسيله دو قطعه خشت كه بصورت نيمدايره قالب گيري شده است بوجود آورده اند. آنچه قابل توجه است آنكه نيمرخ اين طاقها با آنچه دركاوشهاي تخت جمشيد شناخته شده است كاملاً با هم شباهت دارند و در هر دو مورد داراي طرحي شبيه دور كليل ميباشند. ميتوان از آنچه تاكنون گفته شد نتيجه گرفت كه در ساختن بناهاي ايراني عصر ماد و هخامنشي هر دو نوع پوشش يعني هم طاقهاي هلالي و هم طاقهاي مسطح متداول بوده است ولي از شيوة نخستين در بناهاي كم اهميت تر و از طريقه دوم در بناهاي معظم تر استفاده ميشده است. زياد بعيدنيست كه تصور شود اساساً جز در مورد كاخهاي شاهنشاهان و پرستشگاهها و شايد هم ساختمانهاي مخصوص شخصيت هاي ممتاز كشور ديگر بناها در اين اعصار بويژه در نواحي مركزي و جنوبي كشور داراي طاقهاي ضربي و گنبدي بوده است و با مصالح ارزان قيمت ساخته ميشده است. به خلاف عصر ماد و هخامنشي معماري رسمي ايران در دوران اشكانيان وساسانيان از گنبد و ايوانهاي قوس دار استفاده نموده است. بطور كلي هر زمان در معماري رسمي ايران از تالارهاي ستوندار و طاقهاي مسطح استفاده شده است در همان دوره بناهاي كم اهميت تر داراي گنبد بوده اند و هر گاه بناهاي گنبد دار معماري رسمي را تشكيل ميداده است بموازات آن بناهائي با بام افقي در سطحي ساده تر ساخته ميشده است و هيچگاه رسميت يافتن يكي از دو طريقه فوق شيوة ديگر را بكلي در بوته فراموشي ننهاده است. (البته در دورانهاي اسلامي در ايران به مواردي برخورد ميكنيم كه معماري رسمي كشور در كاخهاي شاهي و بناهاي ملي و مذهبي بدون ترجيح يكي از دو شيوه از هر دو طريقه بيكسان استفاده كرده اند. هنگاميكه كاخهاي عالي قاپو و چهل ستون بصورت تالارهاي ستوندار بنياد ميگرديد در همانحال مساجدي چون مسجد شاه و مسجد شيخ لطف الله براساس گنبد و طاق مدور ساخته ميشد و در عمارتهاي سلطنتي ديگري چون هشت بهشت و تالار اشرف نيز از گنبد استفاده ميشد بي آنكه در اين بناها از ايوانهاي ستوندار صرفنظر شود و يا در عالي قاپو و چهلستون بكار بردن طاق ضربي يكباره كنار گذاشته شود) . كاخ اشكاني آشور نمونه خوبي براي شناخت معماري رسمي در دوران اشكانيان بدست ميدهد. در اين بناي باشكوه مهمترين قسمت عبارت از ايوان بزرگي است كه رو به حياط باز شده است در حقيقت اين كاخ باطاق كشيده و بلند ايوان و طاق نماها و ستونهاي پيوسته بديوار آن كه جنبة تزئيني صرف دارد اساس معماري اشكاني را كه در دوران ساسانيان نيز بهمان شيوه ادامه مي يابد تشكيل ميدهد. موضوع پيوستگي ميان شيوة پارتي و ساساني در بنياد ساختمانها چنانست كه هنوز پاره اي از صاحبنظران در انتساب كاخ مداين در تيسفون به يكي از دو دوره اشكاني و يا ساساني اظهار نظر قطعي را جائز نميدانند . علت اين امر صرفنظر از جهات تاريخي و اينكه در دوران اشكانيان شهر تيسفون مكاني آباد و داراي ابنية معظم بوده آنست كه معماري ساساني چنان عوامل معماري اشكاني را بي كم و كاست ادامه داد كه گوئي با تغيير سلسله شاهان هيچ دگرگوني در طريقه ساختن بناها پيش نيامده است از سوي ديگر نمونة بسيار قابل توجه معماري ساساني يعني كاخ فيروز آباد كه بوسيله اردشير بنيانگذار سلسله بنا گرديد در زماني ساخته شد كه وي هنوز بعنوان يك حكمران محلي كه از طرف پادشاه اشكاني برگزيده شده بود در بخشي از فارس فرمانروائي ميكرد. در همان زمان بود كه وي به ساختن كاخ فيروز آباد پرداخت و استحكامات اطراف آنرا براي مقابله با حكومت مركزي بنياد نهاد. بدين ترتيب اين كاخ باشكوه با آنكه بدست يك پادشاه ساساني بنا گشته است از نظر تاريخي در دوران حكومت اشكانيان بوجود آمده است. در اينجا نكته گفتني آنست كه تا آغاز قرن كنوني كاخ فيروز آباد يك اثر متعلق به دوران هخامنشيان محسوب ميشد. 0 ديولافوا باتوجه به گيلوئي هاي بالاي سردرهاي اين كاخ كه عيناً از طرحهاي بالاي درگاههاي تخت جمشيد اقتباس شده است اظهار نظر مينمود كه اين ساختمان در دوران شاهنشاهي هخامنشيان بوسيلة والي فارس بنياد گرديده و او در ساختن كاخ مقر حكمراني خود شيوة متداول زمان خويش را رعايت نموده است ولي چون براي وي امكان آنكه كاخ خويش را چون نمونه هاي اصلي با سنگهاي تراشدار بنا نمايد وجود نداشته از اينرو وي در ساختمان خويش از سنگ همين طرحها را با گچ بري بوجود آورده است. اين مطلب از اين نظر براي بررسي كنوني ما اهميت دارد كه نشان ميدهد نه تنها معماري اشكاني و ساساني هر دو از هر جهت متعلق به يك مكتب ميباشند بلكه معرف آنست كه اين مكتب از بسياري جهات دنبالة معماري ايران عصر هخامنشيان بشمار ميرود. البته امروزه ديگر كسي كاخ فيروزآباد را متعلق به عصر هخامنشيان نميداند و با دلائل بسياري از اين بنا اثر اردشير بابكان مؤسس سلسله شاهنشاهي ساسانيان معرفي شده است. گنبد و ايوان و طاق نما و طاقهاي گهواره اي اساس ساختماني معماري عصر ساسانيان را تشكيل ميدهد. طاق هاي ساساني عموماً به شيوة رگ چين و بدون توسل به ايجاد طاق چوبي موقتي كه در شيوه رومي از بكار بردن آن ناگزيرند ساخته شده است. در طاق عظيم و بي همتاي تيسفون بر روي طبقات زيرين طاق كه بهمين طريقه بنياد گرديده قشرهاي ديگري به شيوة پرتوي افزوده گشته است تا بدين ايوان رفيع استحكام بيشتري داده شود. گنبدهاي ساساني نيز هميشه بدون توسل به الگوي چوبين بيكبار در فضا پي افكنده شده است .اين گنبدها بر روي فيل پوشهائي كه در چهار گوشه تالار مربع شكل بر بالاي ديوارها بكار رفته بنا گشته است. بوسيله اين فيل پوشها طرح مربع تالار در بالا به چند ضلعي هشت گوشه اي تبديل يافته و كار بنياد گنبد را آسان ساخته است .بايد دانست كه فرق عمدة گنبدهاي ساساني با شيوة متداول در مغرب زمين درهمان دوران آنست كه در اين سرزمينها بخلاف شيوة ساساني معمولاً گنبد برروي بناهائي كه طرح مدور دارند بنياد گرديده است و در مواردي كه اين گنبدها برروي طرح چهار ضلعي ساخته ميشد در آنصورت شكل داخلي بنا از بنياد بصورت مدور در ميآمد و در درون آن چهار شكنج تعبيه ميگرديد. از خارج اين شكنجها در پشت زواياي راست گوشه پنهان ميشده است . كمي بعد معماران رومي طريقه ساختمان گنبد بر روي گوشوار را جايگزين اين شيوه نمودند و در پاره اي موارد بطور مستقيم شيوة خاص ايراني يعني طريقة ساختن گنبد بر روي فيل پوشهاي كنج را اتخاذ كردند. يكي از انواع طاقسازيهاي جالب عصر ساساني طاقهائي است كه بوسيله پوشش هاي گهواره اي بوجود ميآيد. اين نوع پوشش مركب است از يك سلسله طاس و تويزه كه در طول يكديگر قرار ميگيرند. در اين طريقه رانش طاق بجاي آنكه بر ديوارهاي جانبي فشار وارد سازد بر روي نقاط معيني از قوسهاي مستحكم تر تقسيم ميگردد. اين شيوة پوشش به معمار اجازه ميدهد كه در فاصله ميان دو قوس پنجره تعبيه نمايد و روشنائي طبيعي بنا را تأمين كند چنانكه ميدانيم پيش از آنكه در كليساهاي مغرب زمين از اين طريقه استفاده شود بعلت آنكه نميتوانستند در ديوارهاي جانبي پنجره باز كنند ناچار بودند به نوري كه از پيشاني بنا تأمين ميشد اكتفا نمايند و بدين جهت قسمت بزرگي از بخشهاي فوقاني كليسا در تاريكي ميماند و تنها پس از اتخاذ اين شيوه بود كه موفق شدند در كليساهائي چون (St. Philibert) واقع در (Tournus) به اندازه دلخواه از نور طبيعي استفاده نمايند. اين طريقه طاقسازي در تمام دورانهاي اسلامي ايران متداول بوده است و امروزه نيز اين رويه در معماري معمولي ايران رواج دارد. معماران عصر ساساني از تيرها و قطعات ديگر چوبي خاصه بعنوان كلاف و كشنده و همچنين براي نرمش بخشيدن بيشتر به اجزاي ساختمان در نقاط تكيه طاق بر جرزها استفاده مينمودند. همين روش نيز در ساختمان بناهاي عصر اسلامي در ايران ادامه پيدا نمود و در بناهائي چون تاريخانه دامغان و مسجد جامع اصفهان بكار گرفتن اين تمهيد مشاهده ميگردد. از ويژگيهاي ديگر شيوة ساساني در معماري ساختن قوسهاي دو تيزه و قوسهاي نعلي شكل و همچنين اشكال چند بخشي است كه به احتمال زياد الهام دهندة مقرنس كاريهائيست كه در اعصار اسلامي در معماري ايران و ديگر كشورهاي مسلمان رواج تام يافت. در مورد طاقهاي دو تيزه يا جناغي كه مدتها مورد بحث متخصصين تاريخ هنر و باستانشناسي قرار داشت و هنوز نيز درباره آن گاهگاه در مجلات فني قلم فرسائي مشود گذشته از آنكه اين شيوه در موارد متعددي درمعماري عصر ساساني از جمله در مورد قوسهاي كوچك ايوان كسري و در طاقهاي قلعه دختر بيشابور و ديگر جايها بكار رفته است ميتوان اين نوع قوسها را در مقابر عصر اشكاني كه بوسيله هيأت مشترك حفاري ايران و انگليس به سرپرستي آقاي استروخان در سال 1346 يافت شد بوضوح مشاهده كرد . طرح افقي معماري ساساني بر بنياد حياط هاي ايوان دار عصر اشكاني قرار دارد. در كاخ فيروز آباد ورودي ديوان عام ايوان مسقف بلندي است كه پس از گذشتن از زير آن وارد تالار تشريفات ميشده اند ولي ديوان خاص كه در پشت گنبدهاي اصلي قرار دارد عبارتست از حياط ايوان داري كه تالارهاي ديگري گرداگرد آن ساخته شده است. معماران عصر ساساني از تيرها و قطعات ديگر چوبي خاصه بعنوان كلاف و كشنده و همچنين براي نرمش بخشيدن بيشتر به اجزاي ساختمان در نقاط تكيه طاق بر جرزها استفاده مينمودند. همين روش نيز در ساختمان بناهاي عصر اسلامي در ايران ادامه پيدا نمود و در بناهائي چون تاريخانه دامغان و مسجد جامع اصفهان بكار گرفتن اين تمهيد مشاهده ميگردد. از ويژگيهاي ديگر شيوة ساساني در معماري ساختن قوسهاي دو تيزه و قوسهاي نعلي شكل و همچنين اشكال چند بخشي است كه به احتمال زياد الهام دهندة مقرنس كاريهائيست كه در اعصار اسلامي در معماري ايران و ديگر كشورهاي مسلمان رواج تام يافت. در مورد طاقهاي دو تيزه يا جناغي كه مدتها مورد بحث متخصصين تاريخ هنر و باستانشناسي قرار داشت و هنوز نيز درباره آن گاهگاه در مجلات فني قلم فرسائي ميشود گذشته از آنكه اين شيوه در موارد متعددي در معماري عصر ساساني از جمله در مورد قوسهاي كوچك ايوان كسري و در طاقهاي قلعه دختر و ديگر جايها بكار رفته است ميتوان اين نوع قوسها را در مقابر عصر اشكاني كه بوسيله هيأت مشترك حفاري ايران و انگليس به سرپرستي آقاي استروناخ در سال 1346 يافت شد بوضوح مشاهده كرد. طرح افقي معماري ساساني بر بنياد حياطهاي ايوان دار عصر اشكاني قرار دارد. در كاخ فيروز آباد ورودي ديوان عام ايوان مسقف بلندي است كه پس از گذشتن از زير آن وارد تالار تشريفات ميشده اند ولي ديوان خاص كه در پشت گنبدهاي اصلي قرار دارد عبارتست از حياط ايوان داري كه تالارهاي ديگري گرداگرد آن ساخته شده است. اين طرح با اختلاف كمي در سروستان هم بكار گرفته شده است. در زمينه بناهاي مذهبي عصر ساساني تاكنون تحقيات مفصلي انجام گرفته است . آندره گدار كه بيش از ديگران در اينباره تفحص نموده اين بناها را به دو دسته مشخص تقسيم نموده است. طبق تقسيم بندي وي دسته اول از اين بناها مخصوص نگهداري آتش بوده است كه بايد آنها را آتشكده و يا آيادانا (Ayadana) ناميد. اين بناها ويژة موبدان و نگهبانان آتش و ديگر كارگزاران آتشكده بوده است و به تعداد نسبتاً معدود بنا ميگشته است . دسته دوم كه بايد از آنها به عنوان آتشگاه يا محل پرستش آتش ياد نمود براي برگزاري مراسم نيايش در حضور جمعيت كثير شركت كنندگان بوده است. ين آتشگاهها داراي چهار طاقي عظيم گنبدداري در وسط ميباشند كه مراسم اصلي در زير گنبد برگزار مشده است و گروه پرستندگان ميتوانسته اند از چهار سوي آن آتش فروزنده را مشاهده نمايند. بعلت آنكه از همه مكانهاي آتشگاه چهار طاقي آن محكم تر و اساسي تر ساخته ميشده است تا روزگار ماهنوز تعداد بسياري از اين گنبدهاي عظيم بجاي مانده است و ميتوان در بسياري از نقاط كشور چون كازرون و فيروز آباد و جَّره و قصر شيرين و نياسر نمونه هاي نسبتاً سالم آنرا باز شناخت. عموماً متعلقات اين گنبدها كه ساده تر بنياد ميشده اند و گرداگرد حياط قرار داشته اند از بين رفته است. پس از پايان دوران ساسانيان و گرويدن مردم ايران به دين مبين اسلام با آنكه در نح.ة عقايد ايرانيان تغييرات نسبتاً مهمي حاصل شد با اينهمه فن معماري طريقه هاي خاص خود را از دست ننهاد. در اينجا بحث درباره اينكه مردمان كشور ما از اولين كساني بودند كه بجاي پرستش ارباب انواع خداي يگانه را مي پرستيدند و جهان بيني آنان براي پذيرش آئين جديد از ديگران مساعدتر بود ما را از هدف اصلي خود شايدكمي دور سازد ولي بي مناسبت نخواهد بود اگر يادآوري شود كه توجه به مبداء يگانه اي كه آفريدگار جهانست از همان آغاز به معماري سنتي و مذهبي ايران مهر وحدت زده بود و همين نحوة انديشه در ساختن بناهائي كه توجه را بسوي عالم بالا معطوف دارد اثر ميگذاشت. احتراز ايرانيان از ساختن پيكره هائي بعنوان مظهر رب النوع كه در اديان ديگر رواج فوق العاده دارد توجه معماران و آرايشگران نباهاي مذهبي را بطرف شكلهاي انتزاعي و مجرد و نقوش هندسي سوق داده بود بطوريكه اين شيوه از هنر در دوران شاهنشاهي ساسانيان مدارج كمال خود را پيموده بود و بصورت هنري پخته و جا افتاده در آمده بود. هرگز شنيده نشده است در يك بناي مذهبي ايراني پيكره اي بعنوان بت و شمن و الهه مورد پرستش قرار گرفته باشد و حتي متصديان نيايشگاهها براي آنكه توجه پرستندگان از خداوند بزرگ بسوي عوامل ديگر انحراف نيابد از هر گونه طبيعت نگاري در بناهاي مذهبي خودداري مينمودند و بجاي آن از نقشهائي چون پيچك و ختائي و عوامل تزئيني ديگر بهره جويي ميكردند . چنين طرز انديشه اي براي گروندگان به دين جديد ناآشنا نبود و محيط يك آتشكده بآساني ميتوانست براي پرستش خداوند يكتا اختصاص يابد. از اينرو بسياري از آتشكده هاي عصر ساساني در همان روزهاي اول گسترش اسلام بصورت مسجد درآمد و گنبد چهار طاقي هستة اوليه مساجد را بنياد نهاد چنانكه بسياري از مساجد باشكوه كنوني ايران دنبالة همان آثار باستاني بشمار ميروند. در مورد چهار طاقي هاي مذكور تنها تغييري كه بعمل آمد آن بود كه يكي از دهانه هاي چهارگانه كه باسمت قبله سازگار مينمود بوسيلة ديواري مسدود گشت و در درون آن محرابي تعبيه شد و بدينوسيله طرح مساجد چهارطاقي تكميل گرديد. زنده ترين نمونه يك چهارطاقي ساساني كه به مسجد تبديل شده است را ميتوان در يزدخواست بوضوح مشاهده نمود. بموازات مساجد گنبددار در پاره اي از نقاط كشور چون دامغان و ري و دمانوند و شوشتر و اصفهان و نائين مساجد ديگري شامل حياط و رواقهاي اطراف ساخته ميشد كه طرح آنها از مسجد حضرت رسول اكرم (ص) در مدينه اقتباس شده بود ولي از نظر ساختماني شيوه هاي معماري زمان ساساني را ادامه ميداد كه از اين ميان تاريخانه دامغان از ديگر نمونه ها سالم تر مانده است. در اين مسجد ميتوان بآساني شيوه طاقسازي معماري ساساني را در طرح كشيدة قوسها و بكار بردن طريقه لايه چين را در آجرها و خشتها تشخيص داد. اندكي بعد مسجد چهار ايوان گنبددار كه طرح خود را از كاخهاي ساساني الهام ميگرفت در همه جاي ايران متداول گرديد. در همين روزگار بود كه مسجدهاي شامل يك چهار طاقي تنها نيز به مساجد بزرگ چهار ايواني تبديل شدند. بدينطريق كه در جلو گنبد مقصوره ايوان بزرگي ساخته شد و حياطي در برابر آن شامل سه ايوان ديگر بر محورهاي اصلي بوجود آمد. بدينطريق معماري ديني ايران همة عوامل معماري سنتي را بكار گرفت. يكي از انواع بناهائيكه در ايران اسلامي بسيار مورد توجه قرار گرفته است ساختن مقابر و برجها و بناهاي يادبود بنام شخصيت هاي بزرگ ميباشد. گنبد قابوس – برجهاي رگت – ولاجيم – برج طغرل و برجهاي مراغه و صدها نمونه ديگر از اين قبيل را ميتوا در عداد اين دسته ياد نمود. در اين باره باآنكه از برجهاي يادمان پالمير سخن بميان آمده است و خواسته اند اين آثار را با هم مقايسه نمايند با اينهمه نميتوان از نمونه هاي كهن تر ايراني در اين زمينه صرفنظر كرد. از دوران هخامنشيان كعبه زرتشت در نقش رستم و از دوران ساسانيان برج نرسي در پايكولي (كه اشتباهاً بنام بتخانه معرفي شده است) نمونه هاي كهن اين بناها بشمارميروند. از ميان بناهائيكه بنام شخصيت هاي بزرگ در ايران ساخته شده است مقبرة امير اسمعيل ساماني در بخارا از نظر معماري واجد اهميت خاص است. زيرا اين بنا از همه لحاظ بشيوة چهار طاقي هاي كهن ايران زمان ساساني ساخته شده است و نشان ميدهد چگونه شيوة معماري آتشكده ها در بناهاي اسلامي دنبال شده است. پاره اي از بناهاي ديگر ايران اسلامي چون بخش كهن مسجد جامع ني ريز بخوبي نشان دهندة تداوم معماري ساساني در دورانهاي بعد است. قسمت كهن اين مسجد عبارت از يك ايوان بزرگ است كه از هر نظر معماري ايوان كاخ مداين را بخاطر ميآورد. در اصل مسجد عبارت از همين يك ايوان بوده است ومتعلقات ديگر آن همگي در دورانهاي بعد بدان افزوده شده است. ايوان مزبور كه با طاق گهواره اي پوشيده شده است در بالا كمي تيزتر است و بيننده را بلافاصله بياد طاقهاي شكسته بيشاپور مياندازد. در اينجا ايوان كه هسته اوليه كاخهاي ساساني را تشكيل ميداده است و براي بار يافتن به حضور پادشاه بنياد ميگشته تبديل به جايگاهي شده است كه از آنجا گروه مؤمنان به پيشگاه باريتعالي دست نياز دراز نمايند. هرچه در معماري ايران عصر اسلامي بيشتر بررسي نمائيم به عواملي كه در آن از معماري ساساني اقتباس بعمل آمده است وقف تر خواهيم شد و يكايك عوامل معماري سنتي را در بناهاي اين عصر بوضوح باز مي يابيم. اين عوامل بعلت گسترش ديانت اسلام شيوه هاي معماري باستاني ايران را در بخش بسيار بزرگي از جهان رايج ساخت و همراه اين طريقه ها نامهاي ايراني بخشهاي مختلف بنا در جهان اسلامي پذيرفته شد چنانكه تا روزگار ما اين اصطلاحات هنوز در كشورهاي بسيار متداول است. نبايد از نظر دور داشت كه بموازات بناهاي گنبد دار و بناهائي با ايوانهاي هلالي شكل شيوة كاخهاي ستوندار بشكل آپادانا با طاقهاي مسطح نيز در تمام دورانهاي اسلامي در معماري ايران تداوم داشته است چنانكه ميدانيم در قرون اوليه هجري شهر قبزوين داراي مسجدي بوده است كه بر بالاي ستونهاي تالار آن سر ستونهائي مشابه آنچه در تخت جمشيد بكار رفته است و پيكره دو گاو پشت بهم داده را نمايش ميداده بكار برده بودند چنانكه در مسجد جامع استخر نزديك تخت جمشيد نيز مسجدي با همين خصوصيات برپا شده بود. همچنين مسجد جامع نيشابور در آغاز بصورت تالار ستوندار بوده است و در دورانهاي بعد مسجد ايواندار جاي آنرا گرفته است. از سوي ديگر چنانكه ميدانيم كاخهاي غزنويان از همين شيوه معماري بهره گيري نمودند و پس از آنان سلجوقيان و مغولان و سپس تيموريان در ايجاد ساختمانهاي مورد نظر خود هر دو طريقه يعني شيوه تالارهاي ستوندار شامل گنبد و طاقهاي گهواره اي ايراني را بكار بستند. در يادداشتهائي كه بوسيله تيمور به تركستان برده شده بودند بر ميخوريم و در توصيفاتي كه از كاخ وي بعمل آمده است همة خصوصيات معماري ايراني را باز مي يابيم. هنگاميكه تاج و تخت سلطنتي ايران به دودمان صفويان رسيد معماري ايراني مراحل پختگي و تكامل خود را پشت سر گذاشته بود و خاصه در زمينه تزئينات ساختماني چون معرقب و گچ بري و كاشي هفت رنگ و منبت و مشبك معماري ايران به عاليترين مدارج رسيده بود. در اين دوران بهمت عصر اسلامي سلاطين بلند همت صفوي در سراسر شهرها و روستاهاي كشور مساجد و مدارس و كاروانسراها و آب انبارها و ديگر مراكز عام المنفعه ساخته شد كه هنوز نمونه هاي فراواني از آنها بجاي مانده است. از همين دوره در شهرهائي چون قزوين و اصفهان كاخهاي باشكوهي بجاي مانده است كه در زمرة بهترين نمونه هاي معماري ايراني بشمار ميرود. ايوانهاي كاخهائي چون عالي قاپو و چهلستون چنانكه در پيش بدان اشاره شد از هر جهت يادآور ايوانها و تالارهاي ستوندار تخت جمشيد و پاسارگاد ميباشد و نشان ميدهد كه معماري ايراني پس از گذشت بيش از دوهزار سال روحية خاص خود را از هر جهت حفظ كرده است . در زمينة تزئينات ساختماني نيز همين تداوم در معماري ايراني مشهود است. ميدانيم كه كاخهاي شوش و تخت جمشيد به كاشيهاي الوان مزين بوده است. در دوران اشكانيان و ساسانيان گچ بري و گاه نقاشي ديواري جاي كاشيهاي رنگارنگ را گرفت. در اعصار اسلامي تمامي اين سنت ها به موازات هم در معماري ايران ادامه مي يابد. در قرون اوليه هجري فن گچ بري بهمان شيوه اي كه در ايران عصر ساساني رواج داشت در بيشتر بناهاي رسمي بكار ميرفت و سپس بر آن تزئينات ديگر افزوده شد واندكي بعد آرايش بناها بوسيله كاشيها و معرق هاي رنگارنگ سنت معماري عصر هخامنشيان را تجديد نمود بطوريكه از حدود هفتصد سال پيش باينطرف كمتر بناي مهمي را در ايران ميتوان يافت كه با كاشي مزين نشده باشد. اينچنين سنت هاي معماري ايراني پس از گذشت هزاران سال اصالت خود را حفظ نمود. پيش از آنكه به اين گفتار پايان دهيم لازمست درباره اصالت مسجد چهار ايواني كه در سطور پيشين چندبار بدان اشاره نموده ايم بحث كوتاهي بعمل آيد و به پاره اي ايرادات كه در اين زمينه شده است پاسخ گفته شود. موضوع آنست كه بعلت استفاده از مدارس چهار ايواني كه در هر يك از ايوانهاي آن يكي از فرقه هاي چهارگانة مذهب تسنن تدريس ميشده است براي عده اي اين توهم را پيش آورده است كه مسجد چهارايواي ايراني طرح خود را از چنين مدارسي كه در عراق و مصر و ديگر كشورهاي اسلامي بنياد شده اقتباس نموده است. در اينباره بموجب تحقيقاتي كه آندره گدار بعمل آورده است اولين مدرسه چهار ايواني شناخته شده همانست كه نظام الملك وزير ايراني آلب ارسلان و ملكشاه در خرگرد خراسان در حدود سالهاي 480 هجري بنا نمود . در این مدرسه بر هر يك از محورهاي اصلي حياط دو ايوان روبروي هم قرار دارد و فضاهاي بين ايوانها بوسيله اطاقهاي ديگر اشغال شده است. هنگاميكه در كشورهاي ديگر موضوع احتياج به مدارسي كه داراي چهار دستگاه عمارت باشد مطرح گرديد اين طرح ايراني مورد پسند قرار گرفت و از اين تقليد بعمل آمد. مدارس چهار دستگاه شناخته شده چون مستضريه بغداد و يا صالحيه قاهره كه معمولاً در اين باره بدانها استناد مشود در سالهائي بسيار پس از مدرسه خرگرد يعني قريب دو قرن ديرتر بنا شده و مدارسي چون ناصريه درحدود دو قرن و نيم پس از مدرسه خرگرد ساخته شده است. بنابر آنچه گفته شد طرح مدرسه چهار ايواني كه مسجدهاي چهارايواني ايراني دنبالة مستقيم آنست بهيچوجه ارتباطي با مسأله مدارس چهار دستگاه ندارد بلكه مدارس اخير اين طرح حاضر و آماده را براي منظورهاي مذهبي خويش مناسب يافته و از آن بهره جوئي نموده اند. هنر هم طرحهاي معماري باستاني ايراني در ساختن بسياري از بناهاي ملي و مذهبي و همگاني چه در ايران و چه در خارج از كشور ما مورد اقتباس و سرمشق است و اين هنر پس از گذشت دو هزار و پانصد سال اصالت خود را باوجود پيشرفت سريع معماري نوين كه براساس فنون تازه بنياد شده حفظ كرده است و هنوز قادر است معماري جديد را الهام بخش باشد. پاورقي ها: 1 – بعقيدة ديولافوا (كتاب نامبرده در يادداشت شماره 2 مآخذ خارجي) يونانيها شيوة ساختماني ملل آسياي غربي را از آنان اقتباس كردند و در ساختمانهاي خود از آن پيروي نمودند. تنها كاري كه ابتكار آنان بود آنكه بجاي بكاربردن قشر ضخيم اندود بام كه در آن ممالك بصورت افقي بكار ميرفت اينان همين قشر را بصورت منشور مثلث القاعده بكار بردندو بدينطريق بام شيرواني مانند با دو شيب را بوجود آوردند. Dieulafoy (M.) . __ L’art antique de la Perse V. II Paris 1884, PP. 54 – 56. 2– در اين مقاله چون از دورانهاي پيش از تاريخ گفتگو نميشود ناچار از اشاره به ادوار بسيار كهن كه در آن ازمنه بنا بر نظريه عده اي صحراهاي لم يزرع كنوني ايران دريچه مركزي بزرگي باكرانه هاي سبز و خرم بوده است خودداري شد. 3 – Ibid. P. 46. 4 – سيد محمد تقي مصطفوي، كتاب نامبرده ص 17 – 19 . 5 – همان كتاب ص 19 – 22 . 6 – پيش از پروفسور هرتسفلد (كتاب ياد شده در يادداشت شمارة 7 مآخذ خارجي) محققان ديگري هم از مجله فرگوسن (Fergusson) به اين نكته توجه نموده بودند و نويسندة اخير سر ستونهاي شيوه ايواني را مستقيماً تقليدي از سر ستونهاي تخت جمشيد معرفي مينمايد. Herzefeld (E.). __ Iran in the Ancient East London 1941, P. 210. 7 – در ماههاي اخير هيأت اعزامي اداره كل باستانشناسي به رياست آقاي سرفراز در برازجان موفق به كشف ساختمانهاي ستونداري از عصر هخامنشيان شده است كه با آثار پاسارگاد قابل مقايسه است. 8– البته اين گروه معماري عيلامي را در تحقيقات خود بشمار نمي آورند. ضمناً بايد دانست كه يكنوع طاقسازي خاص غرب نيز وجود دارد كه حسابش از حساب طاقهاي ضربي شيوة ايراني جداست و هنوز هم هرگاه اينگونه طاق بوسيله معمار ايراني ساخته شود آن را رومي مينامد و در اين زمينه نام رومي هم رم باستان را شامل مي گردد هم امپراطوري بيزانس را. 9– اكبر تجويدي، مجله باستانشناسي و هنر ايران شماره دوم تهران ، بهار 1348، ص 7 – 12 . 10 – Stronach (D.). __Iran V. VII London 1969, Excavations at Tepe Nush – i –Jan 1967. 11 – Ghirshman (R.). __L’Iran des origines a l'Islan, Paris 1951, P.244. 12 – Reuther (O.). __dans A Survey of Persian Art, London and New Yourk 1938 V. I PP. 502 – 503. 13– Gdard (A.). __Athar-e-Iran Tome III F . I 1938. 14 – Idem, L'Art de l'Iran Paris 1962, PP. 353 – 355. 15 – Ibid. 16 – سيد محمد تقي مصطفوي ، نگاهي به ، ص 94 – 103
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم آذر ۱۳۸۶ ساعت 13:37 توسط آنتی پورپیرار
|