چرا ترکیه می کوشد مولوی را تورک معرفی کند؟ (1)
مراسم مولانا هر ساله در قونیه برگزار میشود و از این مراسم هزاران گردشگر بازدید میكنند. آمارها موید آن است كه تنها در سال 83 بیش از 700 هزار نفر از شهرقونیه، مراسم سماع و دیگر جاذبههای این شهر بازدید كردهاند. تاثیر مولانا بر مردم قونیه به حدی است كه حتی مجسمههای سماع را به عنوان سوغات به فروش میرسانند. از این گذشته حركاتی شروع شده تا مولانا، این اندیشمند بزرگ سرزمين ایران را ترك معرفی كنند. این در حالی است كه مولانا در شهر بلخ متولد شده و تمام اشعار او به زبان پارسی است و حتی در خود تركیه، آثار او جزو ادبیات پارسی جای گرفته است و در هر دایرةالمعارف كه نام این شاعر بزرگ جستجو شود، نتیجه، معرفی وی بعنوان شاعر و متصوفی پارسی است.
واقعیت نیز آن است كه تركیه با هدف توسعه گردشگری خود مولانا را آنگونه كه میخواهد معرفی میكند و نه آنگونه كه بوده است و همین باعث شده تا قونیه به یك شهر توریستی تبدیل شده و از این رهگذر نام مولانا در اقصی نقاط جهان مشهورتر شود.
روزنامه سان فرانسیسکو در این باره مینویسد: اگر میخواهید با محبوبترین شاعر روز آمریکا آشنا شوید بایستی یک هواپیما سوار شوید و به قونیه بروید، جایی که آرامگاه جلالالدین محمد بلخی معروف به رومی قرار دارد ... یكی از جلوه های بینظیر مراسم مولانا مراسم سماع است كه در نوع خود طرفداران زیادی دارد. به گونهای كه بحث توریسم عرفانی را جایگزینی برای دیگر گونههای توریسم در این منطقه كرده است.
مراسم معنوی رقص سماع عشق معنوی انسان و برگشت بنده به حق و رسیدن انسان به ملكوت را متبلور میكند.به اعتقاد مردم قونیه كه هر ساله این رقص را به مدت یك هفته در هفته منتهي به مرگ مولوی برگزار میكنند، رقاص رقص سماع از راست به چپ چرخیده و با 72 دور چرخش به 72 ملت دنیا تمام آفریدهها سلام و با مهر و عشق و عطوفت آغوش باز میكند. مردم قونیه میگویند: براساس اعتقادات ما انسان برای دوست داشتن و مورد مهر قرار گرفتن آفریده شده است؛ حضرت مولوی گفته كه تمام عشقها پلی است به عشق الهی.
در زمان سلطنت سلطان علاء الدین كیقباد اول قونیه مجمع اهل معرفت و عرفان بوده است. در این عهد : ۱- سلطان العلما بهاءالدین ۲- مولانا جلال الدین رومی ۳- سید برهان الدین محقق ترمذی ۴- اوحدالدین كرمانی ۵- شمس الدین تبریزی ۶- شیخ محیی الدین بن عرب ۷- شیخ سعد الدین جندی ۸- شیخ سراج الدین قیصری۹- فخرالدین عراقی۱۰- شیخ شهاب الدین سهروردی ۱۱- شیخ سعد الدین حموی ۱۲- شیخ بغوی ۱۳- شیخ نجم الدین رازی از كسانی بودند که از اطراف و اكناف كشورها و شهر های اسلامی؛ برخی از آنان بارها ؛ رنج سفر به قونیه را تحمل كرده بودند.
سلطان العلما بهاءالدین ، پدر مولانا که به دعوت علاء الدین كیقباد اول به آنجا مسکن گزين بود، در سال 6۲7 هجری در این شهر وفات كرد و در همین شهر به خاك سپرده شد. پسر او ( مولوی ) هم که در زمان مهاجرت پدر به قونیه در سنین نوجوانی بود تا سال 672 هجری كه سال وفات اوست، در این شهر زیست و آثار خود را در این شهر نوشت.
مشهورترین بنایی كه در قونیه مورد توجه همه است و به احتمال زیاد اكثر افرادی كه به قونیه سفر می كنند قصد دیدار آن را دارند. آرامگاه مولانا جلال الدین رومی و خاندان اوست كه امروز « درگاه» خوانده میشود و موزه ای در درون آن قرار دارد. طبق روایت این مكان ابتدا گلخانهیی بوده كه سلطان علاء الدین كیقباد اول آن را به سلطان العلما پدر مولانا اهدا كرده و پس از وفات او جنازه او در آن مكان به خاك سپرده شده است.
و اما می پردازیم به ادعاهای ترکیه و پان ترکان در خصوص تورک خواندن مولوی. این ادعا آنقدر بی پایه و اساس است که هرانسان مطلع و فرهیخته ای را به تاسف آمیخته با تمسخر وا میدارد. در این خصوص ذکر چند نکته برای خوانندگان منصف و تیزهوش خالی از لطف نیست:
۱- بی هیچ تردیدی زادگاه مولانا شهـر بلخ ( یکی از شهرهای قدیم ایران ) اسـت و به روایتی ولادتش در شـشـم ربیت الاول سـنه 604 هـجری قمری اتفاق افـتاده است. خود وی هـمواره خویـش را از مردم خـراسـان شــمرده و اهـل شهـر خود را دوسـت میـداشـته و از یاد آنان فارغ نبـوده اســت. پدرمولانا محمد بن حسـین خطیبی اسـت که به بهاء الدین ولد معـروف شــده و او را ســلطان العـلماء لقب داده اند و پدر او حسـین بن احمد خطیبی به روایت احمد افلاکی از افاضل روزگار و عـلامه زمان بوده، چـنانکه رضی الدین نیشـابوری در محضر وی تملذ میکرده است.
۲- بهاء ولد ( پدر مولوی ) از اکابر صوفیان بود، خرقهء او به روایت افلاکی به احمد غـزالی میپـوست و خویش را بامر معـروف و نهی از منکر معـروف سـاخته و عـده بسـیاری را با خود هـمراه کرده بود و پیوسته در مجلـس میگفـت « و هـیچ مجلـس نبودی که از سـوخـتگان ، جانبازی ها نشـدی و جنازه ای بیرون نیامدی و هـمیشه نفی مذهـب حکمای فلاسـفه و غـیره کردی و به پیروی صاحب شـریعـت و دین احمدی ترغـیب دادی» و خواص و عـوام بـدو اقـبال داشــتند « و اهل بلز او را عظیم معـتقد بودند » و دست آخر، آنچنان با اعمال و رفتار خود اقـبال خوارزمشـاه را وحشت زده کرد که وی تصمیم گرفت بهاء ولد را به مهاجرت از بلخ مجـبور سـازد.
۳- در كتاب مناقبالعارفين در حكايتي اشاره مي شود كه كدورت فخر رازي با بهاءالدين ولد ( پدر مولوی ) از سال 605 هجري آغاز شد ومدت يك سال اين رنجيدگي ادامه يافت و چون امام فخر رازي در سال 606 هجري از شهر بلخ مهاجرت كرده است، بنابراين نميتوان خبردخالت فخررازي را دردشمني خوارزمشاه با بهاءالدين درست دانست. ظاهرا رنجش بهاءالدين ازخوارزمشاه تا بدان حد كه موجب مهاجرت وي از بلاد خوارزم و شهر بلخ شود مبتني بر حقايق تاريخي نيست.
تنها چيزي كه موجب مهاجرت بهاءالدين ولد و بزرگاني مانند شيخ نجمالدين رازي به بيرون از بلاد خوارزمشاه شده است، اخباروحشت آثار قتلعامها و غارت و تركتازي لشكريان مغول و تاتار در بلاد شرق و ماوراءالنهر بوده است، كه مردم دورانديشي را چون بهاءالدين به ترك شهر و ديار خود واداشته است.
اين نظريه را اشعار سلطان ولد پسرمولوی در کتاب مثنوي ولدنامه تأييد ميكند. چنانكه گفته است:
كرد از بلخ عزم سوي حجاز زانكه شد كارگر در او آن راز
بود در رفتن و رسيد و خبر كه از آن راز شد پديد اثر
كرد تاتار قصد آن اقلام منهزم گشت لشكر اسلام
بلخ را بستد و به رازي راز كشت از آن قوم بيحد و بسيار
شهرهاي بزرگ كرد خراب هست حق را هزار گونه عقاب
اين دليلي متقن است كه رفتن بهاءالدين از بلخ در پيش از 617 هجري كه سال هجوم لشكريان مغول و چنگيز به بلخ است بوقوع پيوست و عزيمت او از آن شهر در حوالي همان سال بوده است.
۴- در رابطه با عشق مولانا به زبان پارسی زبان اجدادی خود، وی بعد از اینکه در یک گزارشی که در دفتر سوم آمده است از زبانِ تازی سخن میگوید، به سراغ عشق می رود و از آن سخن میگوید سپس یک دفعه شروع میکند به عربی گفتن که:
اُقلتونی، اُقتلونی یا سِقاه
و بعد هِی میزند که
پارسیگو گرچه تازی خوشتر است.
امّا در همین دفتر کار را یکسره میکند و همان کاری را میکند که مرشدش به او گفته.
پارسی گوییم یعنی این کشش
زآن طرف آید که آمد آن حشیش
و باز بعد از یک سلسله عربی گویی:
پارسی گوییم هین! تازی بهلِ
هندوی آن ترک باشای آب و گل
۵- مولانا مانند هر ایراندوست دیگری شاهنامه را خوانده و ستوده است . او در حدود 50 بار از رستم در مثنوی وغزلیاتِ شمس به احترام یاد کرده است. به این شاه بیتِ غزل معروف مولانا توجه نمائید:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
شیر خدا، نماد فرهنگِ ایرانِ اسلامی است، رستم دستان نماد فرهنگِایرانِ پیش از اسلام و آشتی این دو فرهنگ و تلفیق این دو فرهنگ ما را آن وقتی که باید به هرجایی برساند رسانده.
۶-مولانا جلال الدين محمد مولوي در اثر معروف خود کتاب فيه مافيه در مقام شاهدي عيني از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن مي گويد که این حادثه مصادف با دوران اولیه زندگی اوست و خود یکی از روشنترین دلایلی است که اثبات گر ایرانی بودن وی است
خوارزمشاه در سال602ق موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد .مولوی خود در اشعارش ،آنجا که کوشیده است شرح دهد که هجران چگونه او را غرقه در خون ساخته است ...به خونریزی و جنگ میان خوارزمشاهیان و غوریان اشاره می کند. در آن هنگام كه مولانا هفت ساله شد (611-604) خراسان وماوراء النهر از بلخ تا سمرقند و از خوارزم تا نيشابور عرصه كروفر سلطان محمد خوارزم شاه بود.
۷- دلایل مهاجرت بهاءالدین ( پدر مولوی ) از شهر بلخ به سرزمینهای بیگانه ( ابتدا حجاز و بغداد و بعد شام و روم که شهر قونیه در آن زمان جزو آن بود ) هر چه بود غیر قابل انکار است که او همراه مریدانش ( که سپهسالار ،تعداد سان را 300نفر می گوید ) در زمانی که مغولان شهر را غارت کردند ،از موطن خود بسیار فاصله گرفته بودند. بلخ در سال 617ق/ مصادف با 1220م به ویرانه هایی بدل شد و هزاران نفر به قتل رسیدند . مولوی در این خصوص می سراید:
چون تو در بلخی روان شو سوی بغداد ای پدر
تا به هردم دورتر باشی ز مرو و ازهری
۸- در قسمت جلوي صندوق قبرمولانا اين نه بيت از ديوان كبير او يعني ديوان شمس به زبان فارسی که او عاشقانه دوستش می داشت آمده است :
بروز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر كه مرا درد اين جهان باشد
براي من مگري و مگو دريغ دريغ بيوغ ديو در افتي دريغ آن باشد
جنازهام چو ببيني مگو فراق فراق مرا وصال ملاقات آن زمان باشد
مرا بگور سپاري مگو وداع وداع كه گور پرده جمعيت جنان باشد
فرو شدن چو بديدي بر آمدن بنگر غروب شمس وقمررا چرا زيان باشد
ترا غروب نمايد ولي شروق بود لحد چو بحس نمايد خلاص جان باشد
كدام دانه فرورفت درزمين كه نرست چرا بدنه انسانيت اين گمان باشد
كدام دلو فرو رفت و پر برون نامد ز چاه يوسف جان را فغان آمد
دهانچوبستيازينسويآنطرف بگشا كه هاي وهوي تودرجولامكان باشد