بررسي اسناد پوريم شناسي پورپيرار
 ( قسمت پنجاهم)

ناصر پورپيرار در مقاله " بیرون از شاهنامه 3 " به داستان " فريدون " اشارت نموده  و به سبب اينكه فردوسي در شعر خود جايگاه كوه البرز را در هندوستان بر شمرده او را  به استهزاء مي گيرد:

  " فریدون که از پدری به نام آبتین و مادری فرانک نام پدید آمده، درست همانند کورش، به امین خردمندی سپرده می شود تا در کوه البرز که سفارش دهندگان شاهنامه آن را از ارتفاعات هندوستان گفته اند، پرورش یابد "  

در داستان «فريدون»  مي خوانيم زمانی كه «فرانک» مادر فريدون از شر نيروی اهريمنی ضحاک در جست و جوی پناهگاهی برای اوست؛ وی را به هندوستان می برد و به پيری خردمند كه در البرز كوه جايگاه دارد مي سپرد.

در شاهنامه علاوه بر كوه قاف ، كوه "البرز" نيز آشیانه سیمرغ است و زال زر پرورش یافته همین سیمرغ است.

چـو کوه البرز،آن کوه کند رو سیمرغ

ګرفت مسکن و با زال شد سخن ګستر

خلف تبریزی صاحب کتاب برهان قاطع، البرز را رشته کوهی در میان ایران و هندوستان نوشته است و مراد از آن را کوهی می داند  که میان ایران و هندوستان قرار دارد و درنواحی جنوب بلخ قرارګرفته  و بنام " کوه البرز" معروف است. این كوه از سلسله کوههای هندوکش و تیربند ترکستان منشعب است.

درآنسوی اين کوه و درمناطق غور/غرجستان کوه ديگري است بنام  (( زارمرغ  )) که بقول منهاج الدین سراج نویسنده کتاب طبقات ناصری : « از راسیات جهان است ».

 زارمرغ با سیمرغ هم ریشه است . از" البرز" کوه، نمی توان بدون یاد آوری از"زار کوه " یا " کوه زارمرغ " یا  "زر" یا " زال مرغ "، گذشت کرد . کوه زار مرغ  در جنوبی ترین نقطه "البرز" کوه قرار دارد.

کوه " البرز " در بلخ و " کوه زار مرغ " ، در غور در پیوستگی با هم و در مجاورت يكديگر قرار دارند و از یک سلسله کوه تشکیل یافته اند که با نظر شاهنامه نیز همخوانی دارد.

دراوستا وشاهنامه، نشانه های جغرافیایی " شهر ورنه " و" بامیان " و"البرزکوه " مطابق هم ذکر شده اند. در اَوِستا، رشته کوه البرز را جای مقدس و جایگاه آغاز خلقت و محل آرامش و ستایش کیومرث و جمشيد و فريدون و منوچهر و هوشنگ پیشدادی و جایگاه پل صراط و محل بعثت و نبوت زردشت و جایگاه شعار پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک و جایگاه کیانیان و نیکان خوانده است.

اوستا " شهر ورنه " را زادگاه فریدون خوانده است و شاهنامه  " البرزکوه"  در سر مرز ایران و هندوستان را پرورشگاه فریدون و زال فرزند سام نریمان و جای کیان خوانده است.

هم چنین " بامیان "  نیز در شاهنامه سر مرز ایران و هندوستان و جای کیان خوانده شده است. 

شاهنامه در داستان «  فریدون» از زبان «فرانک» مادر وي چنین گفته است:     

ببرّم پى از خاك جادوستان - شوم تا سر مرز هندوستان‏

شوم ناپديد از ميان گروه - برم خوب رخ را بالبرز كوه‏

چو بگذشت از آن بر فريدون دو هشت - ز البرز كوه اندر آمد بدشت‏

بسیاری از پژوهندگان و اوستا شناسان پیشگام، کوه البرز را در شرق ایران امروزی میدانند.  

دکتر پورداود نوشته است: هرچند كه امروز کوه البرز و قله دماوند برای همه معلوم است، ولي در ادبيات مَزدِيَسنا تعيين اين كوه بيرون از اشكال نيست... ظاهرا بايد كوه مذكور در طرف مشرق واقع باشد.»

مهرداد بهار مترجم بندهش ایرانی می نویسد: « از مطالب شاهنامه بر می آید که البرز در شرق سرزمینهای ایرانی قرار داشته است، بویژه در آغاز داستان فریدون و فرستاده شدن او به البرز کوه. در زمان حاضر نام رشته کوهی است که در شمال نجد ایران قرار دارد.»

شهیدی مازندرانی شرح بیشتري داده مي گوید: « در خور نگرش آنکه، به کوه شمالی رَی و دماوند البرز نمی‌گفته‌اند. زیرا در دورة پیش از اسلام این رشته‌کوه‌ها را پشتخوارگر می‌نامیدند و همان‌گونه که از منابع تاریخی بر می‌آید، بلندی‌های قصران (کوهساران) و حد عمل رَی را دماوند و گاه قارَن و رویان می‌نامیدند. به طور کلی روشن نیست که نام‌گذاری البرز بر کوه‌های رَی و دماوند از چه تاریخی آغاز شده است و اینگونه می‌نماید که  نام البرز برای کوه‌های شمالی ری و دماوند بیش از دو یا سه سده نمی‌گذرد.»

غیاث اللغات  كوه البرز را كوهي بین ایران و هندوستان می خواند.

پوهاندعبدالحي حبيبي كوه البرز را در جنوب بلخ ميداند و می گوید امروزه کوهی بنام البرز در جنوب بلخ در نزد مردم این ناحیه بسیار مشهور است.

هم چنین شاهنامه فردوسی بامیان را در کنار بلخ و پنجهیر و فاریاب و... از شهرهای ایرانِ باستان شمرده و آن را سر مرزِ ايران و جای کیان خوانده است. فردوسی در ضمن شمردن شهرهای ایران در عهد باستان میگوید:

دگر «طالقان» شهر تا «فارياب» - هميدون درِ «بلخ» تا «اندرآب»‏

دگر «پنجهير» و درِ «باميان» - سر مرزِ ايران و جاى كيان

با توجه به دلایل و نشانه های یاد شده، هیچ تردیدی باقی نمی ماند که شهر «ورنه» اوستایی، همین شهر بامیان میباشد. 

" البرز"ALBORZ یا هربرز HARBORZ  واژه یی است اوستایی. فرهنگ عمید آن را واژه پهلوی می داند که از دو کلمه (( هر )) و ((  برز )) تشکیل  شده است. (( هر )) را فرهنگ معین کوه معنی کرده است و   (( برز )) که به معنی قد و قامت و بالا و بلندا باشد. همچنان برز به معنی کوه و پشته بزرگ و شکوهمند نیز یاد شده است. بنابراین معتقد است "البرز" در اصل هربرز بوده و معنی کوه بلند و بزرگ را می رساند.

اما جمعی از پژوهشگران  معتقدند " البرز" و یا هربرز در اصل  هیربرز  بوده، چه هیر به معنی آتش مقدس باشد و چون بلخ سرزمین آتش مقدس و جایگاه هیربدان و موبدان بوده است، کلمه هیربرز با " البرز" همخوانی و تطابق می یابد.

همین گونه  (( هیربد )) خادم آتش مقدس و (( هیربرز )) که پهلوانی است، نگهبان آتشکده ها می تواند باشد. هرگاه هیربدان از دست نابکاران و اهریمنان در خطر قرار می گرفتند، به سوی  (( هیربرز ))  می رفتند تا در جوار آن نگهبانان و آن پایگاه بلند و مقدس در امان باشند.

اینکه فردوسی "البرز"کوه را  در طرف هندوستان می خواند و منابع دیگر نیز آن را در شمال هندوستان ذکر کرده اند،  نمايانگر اين واقعيت است  که "البرز" کوه  شامل کوه هندوکش گردیده و واضح است که موقعیت هندوکش یا هندو کوه میان هند و سرزمین باختر قرار دارد.

در"یشت"های اوستا نام بیش از چهل کوه قامت افراشته اند که مشهور ترین آنها پامیر، بابا، هندوکش و"البرز"می باشند. به استناد اوستا، کوه"البرز"، از کوه"زره دها" منشعب شده چنانچه در"آبان یشت"ازان ذکر به عمل آمده است.

دارمستتر نظریه پرداز غربی بر آن باور است که "زره دها "همین "البرز" کوه می باشد که کیکاوس بر آن هفت قصر بنا کرده است و بعد ها خودش نیز در یکی از همین قصر ها توسط دیوان زندانی گردید، که بعد ها توسط رستم رهایی یافت. دارمستتر عقیده دارد که"البرز"در منطقه خزر واقع نبوده، بلکه در همین نواحی بلخ موقعیت دارد.