پورپیرار و تحریف مذهب
ناصر پورپيرار در مقاله اسلام و شمشیر ۵۱ به شكل بي سابقه اي مذهب شيعه را مورد تاخت و تاز قرارداده و پیروان آن را گروهي خوانده كه با بي اعتنايي به دستورات صريح قرآن به امام پرستي مشغول گرديده اند. وي در اين مقاله حكم خروج شيعيان از دين !!! را صادر نموده و آنان را در زمره مشركان ( پرستندگان غير خدا ) بر شمرده كه به واسطه مذهب ابداعي خود به قتل و خونريزي روي آورده اند.
در کشاکش تعلقات فرقوی کنونی، که بی اعتنا به نهی صریح قرآن، گروهی به دنبال پیامبر پرستی و گروه دیگری به امام پرستی افراطی مشغول اند و هرچند هردو در نظر قرآن گمراه و متوسل به دون خداوندند، اما در حواشی کتاب خدا به دنبال اندک جای پا می گردند تا خروج خود از دین و پیوستن به مذهب و به خون کشیدن خان و مان و تاریخ یکدیگر را متکی به آن کنند. مورخ آماده است نشانه های مختصری در آیات خدا را برجسته کند و به چشم کسانی بکشاند که با فرض و قصد برداشت سوء، به کتاب خدا وارد می شوند.( ناصر پورپيرار - اسلام و شمشير 51 )
اين سخنان اتهام گونه پورپيرار در تعارض كامل با ديدگاه هاي شيعه نسبت به امامت و رهبرى است و بر هيچ اساس منطقي و تحقيقي و تحلیلی صحیحی استوار نيست. زيرا بر خلاف ادعاي وي، شيعيان به هيچ عنوان به پرستش غير خدا معتقد نبوده و نيستند و امامت را تنها استمرار وظایف نبوت مي دانند. از نظر علمای شیعه امام یعنی کارشناس امر دین، کارشناسی حقیقی که به گمان و اشتباه نیفتد و خطا برایش رخ ندهد.
شيعه هرگز امام خویش را خالق هستي نمي پندارد بلکه وی را نیز در زمره سایر مخلوقات رب العالمین بشمار می آورد.
از نظر شيعه، قرآن يگانه كتاب آسماني تحريف نشده ای است كه هم اكنون به همان صورت اوليه در اختيار همه مسلمانان جهان قرار دارد.
قرآن سند عقيده و شريعت شيعه است . شيعه معتقد است اگر اختلافي در مسألهاي رخ داد، حَكَم و داور در مورد آن مسأله، قرآن است.
در سرتاسر تاريخ، در ميان شيعيان، غير از قرآن کنونی و موجود در تمام اعصار، قرآن ديگري نبوده است و هم اكنون صدها هزار قرآن مخطوط و مطبوع در كتابخانههاي عمومي و خصوصي و خانههاي شيعيان موجود است و جز همين قرآنِ موجود در نزد همة مسلمانان، قرآني حتي با اندكي اختلاف در ميان آنان وجود ندارد.
در اين كه مديريت جامعه پس از پيامبر گرامي (ص) به شخصيت والايي نيازمند است، جاي گفتگو نيست و خرد هر انسان منصفي بر اين اصل داوري ميكند و اتفاقاً قرآن ـ بر خلاف نظر پورپيرار، رهبري امّت(امامت) را به صورت كلي مطرح ميكند.
آياتي كه امامت را مطرح ميكنند عبارتند از:
1. آيه ولايت : «إِنّما وَلِيُّكُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعُون».[1]
«وليّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند؛ همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».
شأن نزول آيه را بسياري از مفسران و اهل حديث چنين نقل كردهاند: «سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد. كسي به او چيزي نداد، امام علي(ع) در حالي كه در ركوع بود، با انگشت خود كه انگشتري در آن بود به فقير اشاره كرد كه انگشتري را از دست او درآورد و رفع احتياج نمايد. او نيز جلو آمد و انگشتر را از دست امام درآورد و دنبال كار خود رفت».
در اين هنگام خبر به پيامبر (ص) رسيد. وي از خدا چنين درخواست نمود: «پروردگارا! همان طور كه براي موسي از خاندانش وزيري معين نمودي، براي من نيز از اهل بيتم وزيري معين فرما». در اين لحظه فرشتة وحي فرود آمد و آية ياد شده را براي پيامبر خواند.
اين شأن نزول را علاوه بر علماي شيعه، 66 تن از محدثان و متكلمان بزرگ اهل سنت با مختصر تفاوتي، در كتابهاي خود آوردهاند. محقق فرزانه علاّمه اميني مصادر آن را در كتاب شريف «الغدير» آورده است.[2]
اكنون بايد ديد چگونه اين آيه مسأله امامت را مطرح ميكند:
توضيح اين كه: «ولي» در آيه ياد شده به معني سرپرست و كسي است كه زمام امور را به دست گيرد، لذا پدر و حاكم را ولي ميخوانند و ميگويند: «الأب وليّ الطفل»، و «الحاكم وليّ القاصر». از آنجا كه محور سخن «ولي مؤمنان» است، طبعاً، مقصود از «وليكم اللّه» امام و حاكم آنها خواهد بود، حتي قرائن موجود در آيه و شأن نزول آن، روشنترين گواه است كه مراد از «ولي»، امامت و سرپرستي است.
و اما قرائن:
1. اگر مقصود از «ولي» در «وليّكم» غير از ولايت و زعامت ديني و مقام سرپرستي باشد، مثلاً گفته شود مقصود از آن «محبّ» و «ناصر» است، در اين صـورت منحصـر كردن مقـام به سه فـرد، بيجهـت خواهد بود، زيرا همه افراد با ايمـان، محب و دوست و ناصـر و يار يكديگـرند و اختصاص به اين سه نفر ندارد.
2. ظاهر آيه اين است كه تنها اين سه تن بر جامعه مسلمانان ولايت دارند، در اين صورت بايد گروهي كه ولايت دارند، غير از گروهي باشند كه تحت ولايت هستند. اگر ولي را به معني رهبر و سرپرست امور مسلمانان بگيريم، طبعاً اين دو گروه از هم جدا و متمايز ميشوند، امّا اگر آن را به معني دوست و ياور بگيريم، اين دو گروه، يكي ميشوند؛ زيرا همه افراد، محب و دوست يكديگر و ناصر و ياور هم هستند.
3. هرگاه مقصود دوستي و نصرت باشد، ميبايست تنها به «الّذينَ آمَنُوا» اكتفا شود و ديگر به آوردن اين جمله كه «در حال ركوع زكات ميدهند»، نيازي نباشد، زيرا در جامعة با ايمان، همه افراد با يكديگر دوست و ياور هستند؛ خواه در حالت ركوع زكات بدهند يا نه.
از اين رو مفاد آيه، همان است كه پيامبر گرامي(ص)، در يكي از سخنانش فرموده است:
«اي علي! تو پس از من وليّ هر فرد با ايمان هستي».[3]
لفظ «بعدي» گواه بر اين است كه مقصود از «ولي» همان مقام رهبري و حكومت و سرپرستي در امور ديني و دنيوي است، نه محبت و دوستي؛ زيرا اگر دوستي بود، به زمان درگذشت پيامبر(ص) اختصاص نداشت.
2. آيه «أولوا الامر» : آيه پيشين تنها آيهاي نيست كه امامت و ولايت را به صورت يك اصل مطرح ميكند، بلكه آيه اطاعت «اولو الامر» نيز نمونهاي ديگر است، چنان كه ميفرمايد:
«يا أَيُّها الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُول وَأُولي الأمْرِ مِنْكُمْ...».[4]
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولياي امر خود فرمان بريد...».
«اولو الامر» در آيه كه به معناي «فرمانروايان» است، حاكي از فرمانروايي گروهي است كه اطاعت آنان در كنار اطاعت خدا و رسول ، قرار گرفته است. فخررازي در تفسير خود، بيان شيوايي دارد و ميگويد: از اين كه اولوالامر در كنار خدا و رسول، قرار گرفته، بايد گفت كه صاحبان اين منصب، معصوم از گناه و پيراسته از خطا بودند؛ زيرا (گذشته از اين كه در كنار دو فرد معصوم (خدا و پيامبر)واقع شدهاند و بايد با آن دو همگون باشند)، از اين كه اطاعت «اولو الأمر» بدون قيد و شرط لازم شمرده شده، بايد گفت اين فرمانروايان، انسانهاي معصومي هستند كه پيراسته از گناه و خطا ميباشند و اگر غير آن بود، حتماً بايد حدود اطاعت آنها محدود گردد، در حالي كه قرآن، بدون حدّ و مرز اطاعت آنها را لازم شمرده است.[5]
اين دو آيه (آيههاي ولايت و اولو الامر ) مسأله امامت را به طور مستقل مطرح ميكند، در حالي كه برخي از آيات هر چند مسأله امامت را مطرح نميكند ولي شأن نزول آن حاكي است كه در اين مورد نازل شده است، مانند آيه «اكمال».
3. آيه اكمال : «اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِيناً...».[6]
«امروز دين شما را براي شما كامل ساختم و نعمت خويش را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم...».
مفسران و گروهي از محدّثان ، نزول اين آيه را در حجة الوداع در ـ روز غدير خم ـ روزي كه علي(ع) به مقام امامت منصوب گشت، يادآور شدهاند.[7]
با توجه به اين سه آيه، پاسخ سؤال روشن ميشود كه مسأله امامت و ولايت در قرآن مطرح است، و هرگز قرآن آن را ناگفته نگذاشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع :
[1] . مائده/55.
[2] . الغدير، ج3، صص 156 تا 162.
[3] . مستدرك حاكم، ج3، ص 111; مسند احمد، ج4، ص 437.
[4] . نساء/59.
[5] . مفاتيح الغيب معروف به تفسير رازي:10/144.
[6] . مائده/3.
[7] . الدرالمنثور، ج2، ص 298; فتح القدير، ج2، ص 57; ينابيع الموده، ص 120; تفسير المنار، ج6، ص 463; مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير، نزول اين آيه را در روز غدير از مدارك بسياري نقل كرده است (الغدیر، ج1، ص 447ـ 458 از 16 منبع نقل كرده است.