بررسي ادعاي جعلي بودن شعرا و نويسندگان ايراني در حد فاصل دوره هخامنشي تا صفويه ( 2 )
( قسمت سي و سوم )
دیر زمانی است که بشر در مسیر جستجوی حقیقت، روشهای گوناگونی را کشف کرده و به کار بسته است. یکی از راههای رسیدن به این هدف که به جلوگیری از خطا نیز کمک میکند، «منطق صوری» یا همان منطق قدیم و منطق ارسطویی است که با به کار بستن قوانین آن میتوان صحیح فکر کرد و از خطای در فکر مصون ماند.
راه دیگر «علم شناخت روشها» و یا روش شناسی است که با قواعد اختصاصی، یا روشهای مخصوصی که برحسب طبیعت موضوع مورد فکر باید رعایت شود؛ سر و کار دارد و چون تابع موضوع و مادهی مورد تحقیق میباشد، به همین دلیل متفاوت است.
حقیقت، گذشته از شرایط صوری ، نیازمند مطابقت فکر با واقع ( يعني موضوع شناسایی ) است. اما از آن جا که طبیعت موضوع فکر، به حسب قلمروهای مختلف شناسایی، متفاوت میباشد؛ روشها نیز گوناگون خواهد شد. مثلاً در ریاضیات؛ روش قیاس و استنتاج و در فیزیک و شیمی؛ مشاهده و آزمایش و استقراء و در روانشناسی؛ تفکر در خور و در علوم زیستی؛ علاوه بر مشاهده و آزمایش و استقراء، تعریف و طبقه بندی و در علوم اجتماعی؛ علاوه بر مجموعه ی طریق و وسایل مذکور، منابع و اسناد و مدارک و گواهی ها نیز مورد توجه قرار میگیرد.
لذا روششناسی هر علم روشهای مناسب و پذیرفته شده آن علم برای شناخت هنجارها و قواعد آن است . تاریخ به لحاظ موضوع به سه قسم قابل تقسیم است: 1- « تاریخ طبیعی»؛ مانند تاریخ زمین (زمین شناسی)، تاریخ موجودات قدیمی ازمیان رفته (دیرینه شناسی) و نظایر آن.2- « تاریخ انسانی»؛ مانند تاریخ اقوام و ملل و تاریخ اجتماعات انسانی.3- « تاریخ فکر»؛ مانند تاریخ فلسفه، تاریخ ادیان، تاریخ علوم و مانند آن.
در تاريخ موضوع مطالعه «گذشته» است و گذشته مانند «حال» مورد مشاهده ی مستقیم نیست، از این رو شناخت تنها به کمک آثار به جای مانده میسّر است. آثار گذشته را «مدارک» و « اسناد» می نامند که خود بر دو قسم است:1- اسناد مادی كه شامل آثار و بقایای مادی گذشته مانند؛ ساختمان و عمارت، لباس، جواهرآلات، ابزار و اسلحه و ... است 2- اسناد نفسانی و معنوی : كه شامل مدارک نفسانی و معنوی که یا به علایم محسوس اشاره دارند؛ مانند مجسمه ها و حجاریها و یا به کمک زبان مانند؛ کتیبه ها و نوشته های خطی یا چاپی و منقولات شفاهی..
نظريات پورپيرار داراي سه مشكل اساسي: «سادهانگاري مفرط»، «فقدان سند» و «روششناسي غلط» مي باشد ؛ فلذا ناچارا" در چارچوب تحليلها و تصورات عاميانه و نامستند طرح و بيان مي شود و به همين علت به جاي آن كه به اسناد و مستندات تاريخي و باستانشناختي متكي باشد، بر تصورات و تخيلات وي مبتني است.
او با توسل به ساده ترين و كم بهاترين روش ها سعي مي كند كه خود را از پذيرش سنديت مدارك متقن تاريخي برهاند. در همين راستا وي هر مرجع و منبع تاريخي را كه برخلاف عقايد خود مي بيند بطور كامل حاصل جعل و تحريف قوم يهود معرفي مينمايد و بدين گونه با ايجاد يك فضاي پر از تهمت و شايعه سعي در القا فرضيات ذهني بدون سنديت خود بعنوان حقايق ناب تاريخي مي نمايد.
بعنوان مثال او وقتي با انبوهي از كتب فلاسفه، ادبا و شعراي پارسي گويي روبرو مي شود ، سعي مي نمايد با توسل به همان روش آشناي هميشگي خود ، بلافاصله كليه اين شعرا را خيالي و كتب آنان را كه هر كدام داراي مضامين ژرف و بديعي هستند را ساخته دست يهود در سده هاي اخير معرفي نمايد !! ؛ آنهم بدون آنكه كوچكترين سند معتبري جهت اثبات ادعاي خود ارائه نمايد. او هرگاه لازم مي ببيند از هر كتاب و نويسنده اي براي اثبات نظريات خود شاهد مي آورد و هرگاه مصلحت نمي بيند به ناگه همان نويسنده و كتاب را بي اعتبار بر مي شمرد.
ادعاهاي بي پايه او درمورد شاعران نامي ايراني وقتي كاملا رنگ مي بازد كه هر خواننده منصفي به محتوي و پيام اين كتب كه دقيقا در تضاد با جهان بيني و افكار و اميال يهود است مراجعه مي نمايد.
در همين راستا بررسي سيماى يهود در ادب منظوم پارسى در سدهى سوم تا سدهى هشتم هجرى قمرى از دو لحاظ قابل توجه است. نخست اين كه شاعران و سخنوران اين دورهها به لحاظ فكرى، نسبت به يهود چگونه مىانديشيدند و چه عواملى بر نحوهى نگرش آنها تأثير مىگذاشت و ديگر اين كه، كدام بخش از زندگى اجتماعى اين قوم در آثار منظوم اين دوره بازتاب يافته است.
اخبار مربوط به يهوديّت و يهوديان در اين گونه آثار به دو شكل جلوهگر شده است. بخشى از اين اخبار در واقع، بازتاب همان روايات و حكاياتى است كه در قرآن آمده است. كمتر سخنورى را مىتوان يافت كه از قصص بنىاسرائيل و انبياى اين قوم سخنى به ميان نياورده باشد. برخى از ويژگىهاى مربوط به انبيا، سمبلى است براى بيان احساسات درونى شاعر، علىالخصوص هنگامى كه سخن از پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله مىشود، ايشان جامع تمام صفات برگزيدهى پيامبران پيشين خود معرفى مىگردد، پيامبرى كه حُسن يوسف، هيبت موسى، شكوه سليمان و حلم عيسى را به همراه دارد. نه تنها سخنوران و مورّخان اسلامى، بلكه تمام اقشار جامعه به پيروى از قرآن با احترام و تقدس خاصى از پيامبران بنىاسرائيل سخن مىگويند، اصلى كه شايد خود يهوديان به پيروى از تورات، چندان آن را مراعات نمىكنند.
بخش دوم اخبار وارده در رابطه با خود قوم يهود است. قرآن در معرفى اين قوم، اوصاف چندان مثبتى به كار نمىبرد؛ حرص شديد به دنيا،1 كتمان حقايق،2 سعى و اهتمام به قتل انبيا،3 بهانهجويى و خيانت در امانت4 از جمله صفاتى است كه قرآن در مورد آنان به كار مىبرد. دليل موضعگيرى تند قرآن برضدّ قوم يهود ريشه در عملكرد خود قوم يهود داشت. تا زمانى كه يهوديان برضدّ اسلام و پيامبر صلىاللهعليهوآله موضع خشنى اتخاذ نكرده بودند، قرآن نيز موضع منفىاى نگرفته بود، اما با هجرت پيامبر صلىاللهعليهوآله از مكه به مدينه و آغاز تنش بين مسلمانان و يهوديان كه نتيجهى پيمانشكنى خود يهوديان بود، موضع قرآن و به پيروى از آن بينش مسلمانان نسبت به يهود تغيير كرد. طبيعى است، مسلمانى كه قرآن مىخواند و از اوصاف قرآنى يهود آگاه مىشود، نمىتواند نگرش چندان مثبتى نسبت به اين قوم داشته باشد. شعرا و سخنوران نيز تحت تأثير قرآن ديد مثبتى نسبت به يهوديان نداشتند. قرآن مؤثرترين عامل شكلگيرى افكار مسلمين نسبت به امور بود.
اين گروه نخبه و تحصيلكرده كه در واقع متولَّيان فرهنگى جامعه محسوب مىشدند، سعى داشتند تا سطح اخلاق را در جامعه بالا برده و فرهنگ ايرانى ـ اسلامى را غنا بخشند. غالب اخبار و روايات اين گروه تكيه بر اخلاق داشت و بر رشد و توسعهى اخلاق اسلامى تأكيد مىنمود. اگر رفتار قوم يهود، مورد انتقاد واقع مىشد به خاطر گذشتهى تاريخى منعكس شدهى آنان در قرآن و همچنين عملكرد آنان در جامعهى آن زمان بود. غالب مشاغل تحريم شده و مكروه5 در اسلام از سوى يهوديان اداره مىشد، آنان بزرگترين رباخواران جامعه محسوب مىشدند. حال، اگر مسلمانى به چنين عمل ضد اخلاقى مبادرت مىنمود به يهود تشبيه مىشد. انجام اعمال منافى شرع و اخلاق در خفا از سوى مسلمين از جملهى ديگر اقداماتى بود كه عامل به آن به يهود تشبيه مىگرديد. گر چه بيت ذيل، مربوط به چند دههى متأخر از دورهى مورد بحث ماست، اما به كارگيرى آن از سوى حافظ ناشى از ريشهدار بودن چنين رفتارى است؛ رفتارى كه جامعهى اسلامى به خوبى از آن آگاه بود.
احوال شيخ و قاضى و شرب اليهودشان
كردم سؤال صبحدم از پير مى فروش6
شرب خمر يهوديان در خفا، ناشى از ممنوعيتهايى بود كه جامعهى اسلامى در مورد شراب اعمال كرده بود. استفاده از شراب و خَمريات در اسلام حرام است، بنابراين يهوديان كه به پيروى از آيين خود مجاز به استفاده از آن بودند، حق نداشتند در ملاء عام مبادرت به ساختن، خوردن و فروختن شراب كنند. آنان مىبايست به دور از انظار مسلمانان چنين كارى را مىكردند.
عطار نيشابوري عقيده دارد، كسانى كه علىرغم وحدت وجود، قائل به تكثر وجود مىباشند در زمرهى «گبر» و «جهود» قرار دارند. از نظر او ممكن است كه اين وجود واحد در اجزاى كثير متجلّى شود، اما اين به منزلهى تكثر وجودى نيست. درست اين است كه انسان در وجود هر ذرهاى تنها يك خالق را ببيند و بر يگانگى او اذعان كند، اگر چنين شود، ديگر راه رسيدن به حقيقت محدود و منحصر به يك راه يا روش يك فرقهى مذهبى نمىگردد.
هر كه را ذرهاى وجود بود
پيش از هر ذرهاى سجود بود
نه همه بت ز زر و سيم بود
كه بت رهروان وجود بود
هر كه يك ذره مىكند اثبات
نفس او گبر يا جهود بود
در حقيقت، چو جمله يك بودست
پس همه بودها نبود بود 7
مولوى نيز در مثنوى و معنوى خويش، معتقد است كه حقيقت اديان يكى است و انبيا هدف واحدى را دنبال مىكردهاند. كتاب او كه در واقع تفسيرى از قرآن و احاديث اسلامى است، ديد چندان مطلوبى نسبت به يهوديان ندارد. از نظر او آنچه «جهود سگ» 8 را وادار به دوگانه بينى و جدا دانستن اديان مىكند، همانا ظاهربينى اوست.
آن جهود از ظرفها مشرك شده است
نور ديد آن مؤمن و مدرك شده است
چون نظر بر ظرف افتد روح را
پس دو بيند شيث را و نوح را9
از نظرگاه است، اى مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود 10
جنگ بين مسيحيان و يهوديان مثل جنگ شيعه و سنى است، البته اين قياسى كه مولوى به عمل آورده است.
چونى اى عيسى ز ديدار جهود
چونى اى يوسف ز مكار حسود
سعدى نيز جنگ بين يهودى و مسيحى را هميشگى دانسته است و معتقد است كه جنگ ميان آنها به نفع ملت مسلمان است و مرگ هر يك از طرفين اسباب خوشحالى مسلمانان خواهد بود.
سپاس باد خداى لطيف دانا را
كه لطف كرد و به هم برگماشت، اعدا را
هميشه باد خصومت جهود و ترسا را
كه مرگ هر دو طرف تهنيت بود، ما را
خاقانى به دليل نصرانى ( مسيحي ) بودن مادرش12 اين دشمنى را شدّت بيشترى بخشيده است. او دشمنان خود را به يهوديان تشبيه كرده است و معتقد است كه يهوديان به واسطهى دشمنى خود با مسيح عذاب جهنّم را به خود خريدهاند.
مرا مشتى يهودى فعل خصمند
چو عيسى ترسم از طعن مفاجا 13
مسيحم كه گاه از يهودى هراسم
كَه از راهب هرزه لا مىگريزم 14
خاطر خاقانى و مريم يكى است
وين جهلا جمله يهودى گمان 15
كز دوستى مسيح نصارى است در سعير
و ز دشمنى مسيح يهود است در سقر16
نكتهى ديگرى كه از برخى ابيات مندرج در آثار ادبا حاصل مىشود، اين است كه مسلمانان همسايگى با يهود را خوش نداشتند.
سعدى مىگويد: «در عقد بيع سرايى مردّد بودم؛ جهودى گفت: آخر، من كدخدايان اين محلتم. وصف اين خانه چنانكه هست از من بپرس؛ بخر كه هيچ عيبى ندارد. گفتم: بجز آنكه تو همسايهى منى››.
خانهاى را كه چون تو همسايه است ده درم سيمِ بَد عيار ارزد
ليكن اميدوار بايد بود كه پس از مرگ تو هزار ارزد17
ناصرخسرو نيز كه از شيعيان و مبلغان فاطمى بود، از ناخوشايندى و نامطلوبى وضع شيعيان فاطمى در مقايسه با يهوديان سخن مىگويد. به دليل دشمنى سخت بين عباسيان و فاطميان، فعاليت اسماعيليان در سرزمينهاى تحت حكومت عباسيان به شدّت كنترل مىشد و اينها وضع بسيار دردناكى داشتند. ناصرخسرو نيز از اين كه در بلخ با يهوديان بهتر از مسلمانان شيعى برخورد مىشود، اعلان نارضايتى مىكند و اين در عمل، گوياى آن است كه در دوران غزنويان، جهودان از زندگى راحتى برخوردار بودند.
با جهودان حسن كنند به بلخ
وين خسان جمله اهل زنّارند
وانكه زنّار بر نمىبندند
همچو من روز و شب به تيمارند
حرمت امروز مر جهودان راست
اهل اسلام و دين حق خوارند
پىنوشتها:
1بقره، آيه 96.
2 همان، آيه 159.
3آل عمران، آيه 21؛ مائده، آيه 7؛ بقره، آيه 100.
4 آل عمران، آيات 175 ـ 181.
5ابن بابويه ابى جعفر شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 209ـ212.
6حافظ، ديوان حافظ، ص 186. 7عطار، ديوان عطار ، ص 266. 8 جلال الدين بلخى مولوى، مثنوى معنوى، تصحيح رينوالد نيكلسون، ج 1، ص37. 9 همان، ج 3، ص 859. 10همان، ج 2، ص 395. 11 سعدى، كليات سعدى، ص 859. 12 ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات، ج 1، ص 309. 13 خاقانى، پيشين، ص 25. 14 همان، ص 289. 15 همان، ص 343. 16 همان، ص 885. 17 سعدى، پيشين، ص 167.
. 18 ناصرخسرو، ديوان ناصرخسرو، ص 128.