اعتبار يا عدم اعتبار روايات ؟!
بررسي اسناد پوريم شناسي پورپيرار
( قسمت بيست و چهارم)
وی در حالی به صراحت اعلام می دارد که هیچ اعتقاد و اطمینانی به روایات موجود در خصوص حوادث دو قرن اولیه اسلام ندارد که این روایات تنها منابعی هستند که دربر گیرنده رخدادهای مهمی همچون : نبردهای پیامبر، واقعه غدیر خم ، ماجرای سقیفه، شهادت امام علی در مسجد کوفه، قتل عثمان ، قتل عمر بن خطاب ، واقعه کربلا ، جنگهای سپاه اسلام با سرزمین های اطراف و ... می باشند و خود وی نیز بجز مراجعه به روایات مذکور ، هیچ راه و چاره دیگری برای اثبات اصل وقوع این حوادث نمی شناسد. پس وی یا مجبور است همه این حوادث را که به قول وی 250 سال پس از وقوع ، بصورت مکتوب و منظوم در آمده اند، سراپا دروغ و جعل بپندارد!!! و یا منبع کاملا معتبر و مکتوبی متعلق به دو قرن نخست پس از ظهور اسلام معرفی نماید که این حوادث را به شرح مورد نظر وی گزارش نموده باشد. البته با عنایت به این نکته که قرآن کریم نیز هرگز نمی تواند رافع کامل نیاز او در شرح این ماجرا های تاریخی باشد. زیرا در قرآن یا به این حوادث با ذکر عنوان و جزئیات دقیق اشاره ای نشده است ( و پورپیرار نیز چون قائل به شان نزول و همچنین تفسیر و تاویل آیات نیست قادر به تطبیق ظاهر آیات با باطن مورد نظر نیست ) یا اینکه اصولا "حوادث مذکور پس ازدرگذشت پیامبر رخ داده اند وطبعا " امکان ذکرشان در قرآن فراهم نبوده است.
" پس اينك از چه بگويم ؛ هنگامي كه تقريباً بر هيچ نقل و روايتي دربارة دو قرن اولية اسلام اعتماد نيست و اوراق تاريخ صدر اسلام ، لااقل 250 سال پس از حوادث آن مكتوب و منظم شده است ؟! ... ( ناصر پورپیرار- پلی بر گذشته 2 )
" روايت است كه رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدير ، در حضور جمعي كه تا قريب يكصد و پنجاه هزار شماره كرده اند ؛ داماد خود ، امام علي را به جانشيني برگزيد . هريك از اين اعداد را بگيريم ؛ شمارة تمامي خاصان و مقربان و اصحاب و مهاجر و انصار و گروندگان نخست به اسلام مي شود ؛ كه قدر همركابي و همراهي با پيامبر در آخرين زيارت خانة خدا را داشته اند . "
" در اين باره كه چگونه اين جمع گزيده ، فقط دو ماه بعد ، كه حداكثر فاصلة تجمع غدير تا درگذشت پيامبر است ؛ توصية رسول خدا را فراموش كرده ؛ به سقيفه گردن گذارده اند ؛ شايد بتوان گفت كه جمع عظيم مؤمنان حاضر در موعظة غدير از سخنان پيامبر خدا برداشت بعدي شيعيان را نداشته اند و آن پيام و توصيه را حكم جانشيني امام علي نگرفته اند " ( ناصر پورپیرار – پلی بر گذشته 2 )
- آری اجتماع نقیضین از نظر پورپیرار دیگر محال نیست زیرا که او از یک طرف می گوید:
تقريباً بر هيچ نقل و روايتي دربارة دو قرن اولية اسلام اعتماد نيست.
ولی درکمال تعجب ازطرف دیگربا استناد به همین روایات مربوط به دو قرن اولیه اسلام : شماره تمامی خاصان و مقربان و اصحاب و مهاجر و انصار و گروندگان نخست به اسلام را قریب یکصد هزار نفری می گیرد که در حجه الوداع حضور داشتند!!!!!
جای سئوال دارد که وی بر اساس چه مستنداتی بغیر ازهمین روایات موجود در باره دو قرن نخست اسلام به آماردقیق یاران و خاصان پیامبر دست یافته است که در ادامه مطلب خود در کتاب پلی بر گذشته 2 به تطبیق این آمار با آمار حاضرین در حجه الوداع پرداخته و عدم پیروی جمع یاران و اصحاب و... پیامبر از دستورات ایشان در این سفر را نشانه جعلی بودن موضوع امامت و جانشینی بر می شمرد ؟!!!
- وی در حالی به ماجرای سقیفه اشاره می کند که جز با قبول روایات مربوط به دو قرن اولیه اسلام هیچ راه دیگری برای اثبات اصالت وقوع چنین نشستی پس از رحلت پیامبر (ص ) ندارد. او یا باید بر مبنای گزاره اول خود دال بر غیر قابل اعتماد بودن کلیه روایات مربوط به دو قرن نخست اسلام، ماجرای سقیفه را نیز روایتی غیر واقعی و ساختگی قلمداد کند و یا با نقض آن گزاره، وقوع چنین ماجرایی را به استناد همین روایات مربوط به دو قرن اولیه اسلام بپذیرد. در صورت برگزیدن هر یک از این گزینه ها، وی ناقض بخشی از سخنان خویش است.
- او به حوادث دو ماه بعد ازواقعه غدیر اشاره می کند، اما اشاره ای به منبع و ماخذ مورد اعتماد خود برای بازگویی این حوادث نمی کند. به راستی اخبار این حوادث چگونه به ناصر پورپیرار منتقل شده است ؟!! از طریق روایات ؟!!! و یا از طریق مکتوبات بجای مانده از صدر اسلام؟!! بدیهی است او قادر به انتخاب هیچیک از این دو گزینه نیست زیرا که قبلا به صراحت تمام، کلیه روایات مربوط به دو قرن نخست اسلام را دروغین خوانده و از طرف دیگر نیز وجود هرگونه کتاب یا مکتوبات تا پیش از آغاز قرن چهارم هجری قمری را یا بطور کامل ساختگی و یا مظنون به جعل معرفی کرده است.
" تمام ادعاهای وجود کتاب در جهان اسلام تا پیش از آغاز قرن چهارم یکسره جعل و در زمره ی تلقینات ابن ندیمی است و احتمالا اشراف ندارند که خط عرب تا پایان قرن سوم اقتدار و استحکام و امکان کتاب نویسی را تا آن حد نداشته است که نخستین قرآن های مدون و محکم و به صورت کتاب را تنها از اواخر قرن چهارم هجری سراغ کرده ایم و احتمالا هنوز به این یقین نرسیده اند که هیچ مکتوب پیش از قرن چهارم هجری را نمی توان بدون کارشناسی ناقدانه و بدون ظن جعل، به فهرست فرهنگ اسلامی وارد کرد، " ( ناصر پورپیرار – اسلام و شمشیر 3 )
پس ملاک ما در شناخت همه چیز اسلام، از جمله جنگ های آغازین آن و به خصوص ستیزه هایی که در آن ها شمشیر را به دست مبارک پیامبر رحمت و واسطه ی ابلاغ آیات الهی می سپارند، قرآن است و بس. زیرا که گفته ام زمان بیان شرح های موجود و مکتوب بر حوادث صدر اسلام، لااقل ۳۰۰ سال از بروز آن ها دورتر است و نه تنها این شروح، در غالب موارد، قابل اعتنای عقل و مورد تایید قرآن نیستند، بل شخص این شرح آوران را هم نمی شناسیم ( پورپیرار / اسلام و شمشیر 6 )
این سخنان پورپیرار در حالی است که قرآن کریم در آیات خود به قلم و آنچه می نگارد قسم می خورد. براستی اگر در زمان جاهلیت عرب، قلم و موضوع نوشتن با قلم امری ناشناخته بود، چرا قرآن کریم به چیزی که برای آن مردم نامفهوم و مکنون بود قسم یاد می کند؟
- كلمه كتاب نیز در قرآن کریم، حدود دويست و پنجاه و پنج مورد بكار رفته است كه در موارد بسياري، منظور از آن ، قطعا قرآن كريم است. كتاب در اصل لغت بمعني گرد هم آوردن است و هر نبشتهاي را از آن جهت كتاب مينامند، که حروف و كلمات در آن گرد هم آمدهاند، و قرآن را هم بدين جهت كتاب ناميدهاند كه انواع آيات و قصص و احكام در آن گرد هم آمده است.
بعنوان نمونه این آيه قابل اشاره است كه در آن كلمه كتاب بمعنای گرد هم آمده و منظور از آن، قرآن كريم ميباشد چنانكه گويد: «الرتِلْكَ اياتُ الكتابِ و قرآنٌ مُبین ( سوره حجر، 1و2 ). " ترجمه : این است آیات كتاب و قرآن مبین .
-
ناصر
پورپیرار در حالی کلیه روایات مربوط به دو قرن اول اسلام را جعلی و دروغین می
پندارد که در نوشته های خود به دفعات مکرر بر اساس همین روایات به تاریخنگاری و
تفسیر و تاویل وقایع دو قرن اولیه اسلام پرداخته است و آدمی را به یاد مثل معروف رطب
خورده چگونه منع رطب کند می اندازد. بعنوان مثال وی در کتاب پلي بر گذشتۀ 2 چنین می نویسد:
" پس از شكست لشكريان اسلام در هر دو جبهة شمال و غرب و از سال 114 هجري ، دوران افول بني اميه آغاز مي شود و آنگاه در همان زمان پايگاه ديگري در شرق ، وظيفة كامل نابودي امويان را به عهده مي گيرد و آن ظهور شعوبيه در خراسان و تبديل آن خطه به مركزي براي تجمع عباسيان است ! "
به راستی او بر اساس چه مدرک و منبعی غیر از روایات مربوط به دو قرن نخست اسلام و کتب و نوشته های مورخینی که همگی آنانرا جعلی می پندارد، توانسته است به صحت وجود و وقوع موارد ادعایی ذکر شده ذیل پی ببرد :
1- شکست لشکریان اسلام در دو جبهه شمال و غرب
2-شروع دوران افول بنی امیه از سال 114 هجری
3-ایجاد پایگاهی در شرق برای نابودی کامل امویان ( ظهور شعوبیه )
4- تبدیل خراسان به خطه مرکزی تجمع عباسیان ( البته در نظر داشته باشید که از طرف دیگر ایشان وجود هر گونه تشکیلات انسانی و حکومتی و بالاتر از آن وجود هرگونه جنبنده ای را درسرزمین ایران تا قرنها پس از ظهور اسلام ، بدلیل وقوع قتل عام پوریم منکر شده است !!!)
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم بهمن ۱۳۸۷ ساعت 13:47 توسط آنتی پورپیرار
|