بررسی اسناد پوریم شناسی پورپیرار ( قسمت بیستم
ناصر پورپيرار در شماره هاي 13 تا 15 مجموعه مقالات خود تحت عنوان " مدخلي بر ايران شناسي بدون دروغ " ضمن بررسي قلاع ( قلعه ها ) کهن موجود در سرزمين ايران تلاش وافری نموده تا با در کنار هم گذاردن جملاتي پر از تناقض و تقابل، يکي دیگر از اسناد به اصطلاح مهم !!! خود جهت اثبات ابعاد پوریم خیالی اش را به خوانندگان عرضه نماید.
|
" در پي طلوع اسلام، زماني که بانگ بلند و آرام کننده ي اذان، اندک اندک سايه هاي ترس و خرافه را از محيط شرق ميانه و اطراف آن دور مي کرد، به تدريج و با ترديد و تعلل و تاخير، گروه هاي کوچکي از حوالي و همسايگان، پس از ۱۲ قرن سکوت، به خاک خالي مانده و به ظاهر نفرين زده ي ايران، از چهار سو کوچ کرده اند و آن يهوديان لجوج ايستاده در برابر پيامبر نيز، که با غيظ تمام، شاهد پيروزي و پذيرش اسلام، از سوي مردم ممتاز خطه ي ما و باز سازي و تجديد حيات شرق ميانه، در روشني تابناک قرآن بودند، در زمره ي نخستين گروههايي قرار گرفتند که بار ديگر به ايران خزيدند و با راه نمايي تورات و خاطرات خاخام ها، به تبعيدگاه ها و مکان هاي استقرار پيشين، در شمال و جنوب و شرق و غرب و مرکز اين سرزمين گسيل شدند و قلاع و پايگاه هاي جديد خود را بنا کرده و بالا بردند. قومي که به پيشينه ي اين اقليم و شقاوتي که عليه آن انجام شده بود، آگاهي کامل داشتند . " ( ناصر پورپيرار - ايران شناسی بدون دروغ 13 مورخ بيستم آذر 85 ) |
نکات اصلی سخن فوق بدین قرار است :
1- پس از طلوع اسلام گروه هايي کوچک از چهارسو به درون سرزمين ايران مهاجرت نمودند.
2- يهوديان در زمره نخستين گروه هايي بودند که به ايران مهاجرت نمودند.
3- يهوديان با راهنمايي گرفتن از تورات و خاطرات خاخام ها به محل هاي پيشين استقرار خود در چهارسوي ايران گسيل شدند.
4- آنان در محل هاي مذکور قلعه ها ( قلاع ) و پايگاه هاي جديد خود را بنا کردند.
5- آنان از تاريخ سرزمين ايران و شقاوتي ( کشتار پوريم ) که عليه آن انجام داده بودند ، آگاهي کامل داشتند.
و اما وی در کمال ناباوری در پاراگرافهای بعد مطالبی اظهار می دارد که يا منتج از گرفتار شدن ناگهانی وی به عارضه فراموش کاري که مشکل هميشگی تمامی گزافه گويان لاطائلات باف است می باشد و يا ناشی از عدم شناخت کامل او نسبت به لزوم انسجام در مقدمه ، ميانه و موخره يک مقاله تحقيقی .
وی در تناقضي آشکار، ضمن طرح چنين پرسش به قول خودش تاريخي بزرگي !!! که :
چرا و از چه باب تجمع هاي زيستي ( مردمان مهاجر غير يهود بی اطلاع از پوريم ) در سراسر ايران از نخستين قرون اسلامي در قلعه ها پناه گرفتند ؟ !!!
به کل از خاطر مبارک می برد که در چند سطر بالاتر از همين مقاله، يهوديان را بعنوان نخستين گروه مهاجران به سرزمين ايران ( پس از طلوع اسلام ) معرفی نموده که با راهنمايی تورات و خاطرات خاخام ها !!! در قلاعی که در سراسر ايران ايجاد کردند سکونت گزيدند.
|
" در اين جا مضمون پرسش تاريخي بزرگ و بروز کرده، چنين است که از چه باب در سراسر ايران و از نخستين قرون اسلامي، صرف نظر از محيط و شرايط و امکانات جغرافيايي، تجمع هاي زيستي را پناه گرفته در قلاع و بر بلندي هاي دشوارگذر و براي غريبه ها، دور از دسترس مي يابيم و انتخاب چنين شيوه ي نامعمول اسکان، از سوي مهاجران، که بي شک در سراسر جهان مشابهي ندارد و دشواري توسل و تدارک آن بر کسي پوشيده نيست، بر مبناي چه الزام و نياز و ضرورتي پيش آمده است؟ " ( ناصر پورپيرار - همان مقاله ) |
وی از يک سو آنهم در يک مقاله واحد مدعي مي گردد يهوديان لجوج بدليل غيظ و عداوت با پيامبر اسلام و طبق راهنمايي هاي تورات و خاطرات خاخام ها به ايران مهاجرت کرده و در سراسر اين خاک دست به بنا نمودن قلعه هايي براي سکونت زدند و از طرف ديگر ادعا مي کند مهاجريني که با شنيدن نداي اسلام متوجه خرافه بودن عقايدي همچون نفرين زده بودن سرزمين ايران گرديده بودند!!! فارغ البال به سوي اين سرزمين همسايه روانه گرديدند.
دوگانگی موجود در سخن پورپيرار از اینجا شروع می شود که اظهار می دارد این مهاجرین مورد خطاب قرار گرفته قرآن که خرافه متداول مبنی بر نفرین زده بودن سرزمین ایران را به دور افکنده بودند، در بدو ورود و با ديدن انبوه خرابي هاي مانده بر زمين از ترس جان خود به کوه ها و ارتفاعات گریختند و در آنجا قلعه هایی مستحکم برای حفظ جان خود ساختند.
سئوال اینست که آیا تاثیر ندای خرافه زدای اسلام در اینان تا این حد سطحی بوده است که ظرف مدت اندکی دوباره دچار خرافه زدگی گردیده و از بيم جان !!! خود در قلعه ها پناه گرفته اند!!! قلعه هايي که طبق قول خود جناب پورپيرار چند روز يا ماه قبل تر مملو از يهودياني شده بود که خود مسبب انبوه خرابي هاي مذکور بوده اند!!!!
علاوه بر این زندگی در ارتفاعات بلند چه تناسب عقلانی می تواند با روحیات زیست محیطی شترسواران صحراگرد داشتته باشد؟ آیا بهتر نبود آنان بعد از دیدن انبوه خرابی ها ، بارو بندیل خود را بربسته و به سرزمین مادری خویش رجعت می نمودند تا در مکانی امن تر و متناسبتر با روحیات خود زندگی نمایند؟
مهمتر اینکه چرا تاکنون هیچ اثر اسلامی که نشان دهنده زیست این مومنین در قلعه های مذکور باشد یافت نشده است؟
آیا آنان به مسجد و حمام و ... نیاز نداشتند؟
چرا کوچکترین اثری از چنین ابنیه ای در درون و یا کنار این قلاع بچشم نمی خورد؟
عجب حکايت خنده داری شد اين مقاله استاد بزرگ تاريخشناسی بدون دروغ ما !!!
|
" آن ها ( مهاجرين غير يهود ) ، چنان که اغلب در اين قلعه ها به بقايا و لوازم آن بر مي خوريم، زحمت حفر چاه آب در صخره و سنگ و تدارک چاله هايي براي ذخيره و جمع آوري آب باران را بر خود هموار کرده اند، اما کنار چشمه و يا رودخانه ي نزديک به قلعه را براي اسکان خويش مناسب نديده اند!؟ و چون نمي توان از نظر تاريخي، دليل و بهانه اي براي اين عزلت گزيني مدافعانه يافت، پس بايد پذيرفت که انبوه خرابي هاي مانده بر زمين، که هنوز داستان واضح وسعت تخريب و کشتار پوريم را باز مي گفت، در ذهن وارد شونده اي که پيشينه و تاريخ اين سرزمين را نمي دانست، از آغاز ذهنيت حضور در حوزه اي نا امن را تلقين مي کرد و به ايجاد تدارکاتي براي دفاع بر مي انگيخت " . ( ناصر پورپيرار - همان مقاله ) |
پورپيرار وقتي انتخاب قلعه ها توسط تجمع هاي انساني تازه کوچ کرده به ايران را فقط و فقط بخاطر شرايط مطمئن تر جغرافيايی آنها از نظر فراهم سازي امکانات دفاع از جان خويش مي خواند. لذا طبعا" مقصود وي از اين گروه از مهاجرين، هرگز نمي تواند يهوديان مهاجر باشد. زيرا آنان که به قول پورپيرار آگاهي کاملي از پيشينه و تاريخ اين سرزمين داشتند، هيچ دليلي نداشت از ترس آنچه کاملا نسبت به آن آگاهي دارند و به اصطلاح کرده خودشان مي باشد به قلعه ها پناه ببرند. پس خيلي روشن است که منظور او کدام مهاجرين هستند.
|
آن چه در نگاه نخست مورخ را دچار حيرت مي کند، رو به رو شدن با اين نمونه ي حيرت انگيز و بي قرينه است که تجمع هاي تازه ي انساني کوچ کرده به ايران، خلاف عرف و طينت، به انديشه ي بار اندازي و توقف در محيطي با وفور خدمات طبيعي، چون چشمه و رود و علفزار و دشت هاي باز قابل کشت و گله داري و شکار نبوده اند، بل به عکس، با صرف نظر کردن عمدي و آشکار از اين گونه مواهب و مايه هاي طبيعي، که در غالب موارد به وفور در فاصله اي نه چندان دور، دسترسي به آن ها ميسر بوده، از همان بدو ورود، چنان که معماري اين قلاع بيان مي کند، بيش و پيش از همه در صدد ايجاد شرايط و امکانات به تر و مطمئن تري براي دفاع از جان خويش بوده اند؟ " ( ناصر پورپیرار – همان مقاله ) |
" آن ها، چنان که اغلب در اين قلعه ها به بقايا و لوازم آن بر مي خوريم، زحمت حفر چاه آب در صخره و سنگ و تدارک چاله هايي براي ذخيره و جمع آوري آب باران را بر خود هموار کرده اند، اما کنار چشمه و يا رودخانه ي نزديک به قلعه را براي اسکان خويش مناسب نديده اند!؟ و چون نمي توان از نظر تاريخي، دليل و بهانه اي براي اين عزلت گزيني مدافعانه يافت، پس بايد پذيرفت که انبوه خرابي هاي مانده بر زمين، که هنوز داستان واضح وسعت تخريب و کشتار پوريم را باز مي گفت، در ذهن وارد شونده اي که پيشينه و تاريخ اين سرزمين را نمي دانست، از آغاز ذهنيت حضور در حوزه اي نا امن را تلقين مي کرد و به ايجاد تدارکاتي براي دفاع بر مي انگيخت. " ( ناصر پورپيرار - همان مقاله )
با يک تجزيه و تحليل ساده اين سخن پورپيرار که به فاصله چند سطر بعد از ادعاهاي قبلي وي در همين مقاله آورده شده است، با ادعاهاي متناقضي روبرو مي گردیم :
1- تجمع هاي تازه انساني کوچ کرده به ايران ( مهاجرين ) کساني بودند که بر خلاف عرف و طينت بجاي سکني گزيني در کنار چشمه و رود و علفزار به بلندي ها پناه بردند و به ساخت قلاع پرداختند. ( به راستی چرا و بر طبق چه منطقی چنین سختی به خود روا داشتند؟!! آیا آنان به فکر آب آشامیدنی خود و دام هایشان، علوفه دام ها و خوراک طیور، کشت و زرع، شکار و ... نبودند؟!!!
اصولا مهاجرت انسان برای رسیدن به شرایط بهتر است یا بدتر؟ آنهم مهاجرتی در چندین و جند قرن پیش که داوطلبانه صورت گرفته است؟!! )
2- آنان اينکار را بدين خاطر انجام دادند که موقع ورود به ايران با انبوه خرابي ها روبرو شدند و ترس وحشت سراپايشان را فرا گرفت.
3- لذا براي حفظ جان خود شيوه عزلت مدافعانه !!! برگزيدند و در ارتفاعات کوه ها و ... قلعه سازي نمودند.( چه ضرورتی داشت برای حفظ جان خود به قلعه ها و نوک کوه ها پناه ببرند و تشنگی و گرسنگی بکشند؟!! خوب بهتر این نبود از همان راهی که آمده اند به سرزمین اصلی خود برگردند ؟!!!)
4- مهاجرين ( وارد شوندگان ) هيچگونه شناختي از پيشينه و تاريخ اين سرزمين ( ايران ) نداشتند.
5- آنان فقط و فقط بدين خاطر به قلاع پناه بردند که در همان بدو ورود به ايران با انبوه خرابه هايي روبرو شدند که از آغاز ذهنيت حضور در حوزه اي نا امن را به آنان تلقين مي نمود. ( زندگی مهاجران در یک حوزه ناامن و در شرایط سخت جغرافیایی کوه ها و پرتگاه ها !!!! بدون هیچگونه اجبار و زوری مبنی بر ترک سرزمین مادری؟!! اینهم یکی دیگر از شاهکارهای تاریخ شناسی پورپیرار است )
بله تاريخ شناس شهير !!! ما طي يک مقاله ، به مصداق ضرب المثل معروف هر لحظه به رنگي بت عيار درآيد، به يکباره يهودياني را که بعنوان نخستين گروه مهاجرين به ايران پس از ظهور اسلام، بنا کننده قلاع ( قلعه ها ) تحت راهنمايي تورات و خاخام ها معرفي نموده بود پاک از ياد برده و مهاجرين ديگری که هيچ ارتباطی با يهود و يهوديت نداشته اند را بنا کننده و استفاده کننده از اين قلاع آنهم از روي يک وهم که در بدو ورود به آنان دست داده بود مي داند؟!!!
جالب تر از اينها بحث طلسم شکني ورود به سرزمين به قول پورپيرار خالي از سکنه مانده ايران پس از پوريم است . وي يکبار يهوديان را شکننده طلسم مهاجرت به ايران پوريم زده !!! مي خواند و می نويسد :
چهارشنبه 22 آذر1385 ساعت: 22:23 توسط:ناصر پورپيرار دوستان احرار. در انتهاي يادداشت پيش نوشتم که حوصله کنيد تا به اتفاق به ديدار عجايب ديگري از تاريخ بدون دروغ ايران ورود کنيم، ……. در باب تجمع هاي بزرگ قلاع توجه مي دهم که اين گرد هم آيي ها را بيش تر در نقاطي مشاهده مي کنيم که محل اجتماع پيشين يهوديان در قبل از پوريم بوده است: در البرز مرکزي، دماوند و فيروز کوه و در نيشابور و شاهرود و سمنان و ديگر نقاط. اين نشانه ي روشني است که توجه دهم طلسم بازگشت به ايران و عمدتا براي مقابله ي محلي و ايجاد پايگاه ناکام مانده ي تازه اي عليه پيشرفت هاي اسلام را نيز ، يهوديان شکسته اند.
و بار ديگر مي فرمايند اين فضاي ناشی از ظهور دين اسلام در منطقه ي ما بوده که طلسم بازگشت به ايران را شکسته است!!!!
|
پس با به ترين و محکم ترين دليل سرکوب و ويراني و کشتار سراسري بي حساب، در ماجراي پليد پوريم مواجهيم، چندان که پس از دوازده قرن، هنوز چنان آثار آشکار و قابل ديداري بر زمين باقي داشته، که ريسک ورود به حوزه ي آن را با تدارک شرايط دفاع دائم توام کرده است و اين همان رمز خالي ماندن دراز مدت اين سرزمين از انسان و عدم علاقه به مهاجرت پيش از اسلام به حوزه اي است، که تنها ظهور فضاي اسلامي در منطقه ي ما ، طلسم آن را شکست و گشود ( ايران شناسي بدون دروغ 13 مورخ بيستم آذر 85 ) |