بررسی اسناد پوریم شناسی پورپیرار (قسمت 6 )
پورپیرار که همواره مدعی بوده است سرزمین ایران از زمان پوریم ( که پس از چند بار تغییر رای سرانجام زمان وقوع آنرا به اواخر حکومت خشایارشا مرتبط نموده ) تا زمان ظهور دولت صفویه، به مدت بیش از ۲۰۰۰ سال خالی از هرگونه سکنه ای ( اعم از انسان و یا هر جنبنده دیگری!! ) بوده است ، چون در برابر ادله و اسناد غیرقابل انکاری که این ادعای وی را به سخره می گیرد راه گریزی نمی بیند، ناچارا اعتراف به وجود آثار و علائم زندگی، هنر، ضرب سکه، معماری، دولت و ... در برهه ای ۵۰۰ ساله از مجموع ۲۰۰۰ سال ادعایی خود نموده است. وی برای توجیه این تناقض فاحش سعی نموده با پراکنده گویی هایی غیرمرتبط چنین القاء نماید که ساکنین آن دوره تاریخی ایران را یونانیانی تشکیل می داده اند که پس از شکست از رومیان از سرزمین مادری خود به ایرانی که بر اثر پوریم خالی از سکنه شده بود کوچ کردند.
با سوء استفاده از آثار و علائم بازمانده از قریب پانصد سال توقف یونانیان مهاجر در ایران، که تنها نشانه وجود تجمع انسانی در سرزمین ما، از زمان آسیب پوریم، تا طلوع اسلام است، این بقایا را اساس و اسباب تولید دو امپراتوری قلابی اشکانیان و ساسانیان در تاریخ ایران باستان، با قصد پوشاندن رد پای پوریم کرده اند.( ناصرپورپیرار، مدخلی بر ایرانشناسی بی دروغ وبی نقاب ۹۵ مورخ ۵/۷/۸۶)
در این مقاله قصد اصلی طرح این موضوع نیست که چگونه این تاریخشناس خبره ما !!! در حدفاصل ۶ ماه ( یعنی از فروردین ۸۶ تا مهرماه ۸۶ ) با وقاحت تمام نخستین نشانه های وجود تجمع انسانی در سرزمین ایران را قریب به ۱۵ قرن دستکاری نموده است!! و برخلاف آنچه که در تاریخ ۱۰/۱/۸۶ در مقاله شماره ۴۶ مدخلی بر ایرانشناسی بی دروغ خود بیان نموده ، نخستین آثار تجمع انسانی و... در سرزمین ایران را از زمان صفویه به سالیان سال پیش از ظهور اسلام حوالت کرده است.
اقدام و اجرای بی رحمانه ی پروژه ی پوریم، به طورکامل، هستی و حیات بومیان کهن ایران را به گونه ای برچید، که نخستین آثار تجمع و تحرک و تولید و تمدن دوباره دراین سرزمین را، بیش از دو هزار سال پس از آن اقدام پلید و به زمان صفویه شاهد می شویم (پورپیرار/مدخلی بر ایرانشناسی بی دروغ و بی نقاب(۴۶) مورخ۱۰/۱/۸۶
بلکه قصد اصلی این مقاله پرداختن به نکته حیرت برانگیزی است که یکبار دیگربه عینه غیرعلمی و فاقد اساس صحیح بودن تفکرات و تحریرات این شخص را برملا می سازد.
ناصر پورپیرار در مقاله شماره ۱۰۱ مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب خود که به تاریخ ۲۰/۷/۸۶ نگاشته شده است، نقش سوارکار تاق بستان را نقش شوالیه ای یونانی معرفی می نماید که در زمان توقف ۵۰۰ ساله مهاجران یونانی در ایران، توسط آنان حکاکی گردیده است و عده ای باستان شناسان از خدا بی خبر کوشیده اند آن را یکی از سلاطین دوره ساسانی معرفی کنند:
این شوالیه برخاسته از میان مهاجران مدعی که کوشیده است با کم ترین امکانات، خود را با نیاز ها و آرایه های سنت مبارزه ی هلنی بپوشاند و مجهز کند، پاسخ کسانی را می دهد و مانند تفی بر صورت آن ها می نشیند که او را یکی از سلاطین و تاق بستان را بنایی ساسانی معرفی کرده اند.
او در ادامه مقاله از مکاشفه !! جدید خود سخن می گوید که همانا دریافت این موضوع است که شوالیه تاق بستان!!! پس از به تن نمودن لباس کامل و بدست گرفتن لوازمات مخصوص ،عازم جنگ برای کسب عنوان و موقعیت و مقام سیاسی !!! شده است:
تاق بستانی که بر سر در ارک آن نقش فرشته ی نیکه حک است، از معماری مخصوص رومی و یونانی تبعیت کرده و در گوشه ای از آن شوالیه ای نقش است که با تمام لوازم مخصوص، عازم میدان نبردی برای کسب عنوان و احتمالا به دست آوردن موقعیت و مقام سیاسی است!!!!
وی پس از این با غرورخاص ناشی از کشف سترگی که در تاق بستان نموده است، ضمن زدن پنبه همه باستان شناسان جهان بصورت دسته جمعی!!!، می نویسد:
آیا باستان شناسی و باستان شناسان جهان، پس از این همه جست و جوی فضولانه و توطئه آمیز و خراب کارانه، در مراکز و سایت های باستانی ایران، نه این که نمونه ای از آن کلاه های رزم آزمایی شوالیه ها و نه شمشیر و سپر و لباس فولادین، بل یک کارد میوه خوری ساسانی و یا اشکانی یافته اند که درباره ی جنگ های دویست ساله میان ایران و روم لاف های احمقانه می زنند و گزافه های گوناگون می گویند و می نویسند؟!!!
می دانیم واژه« شوالیه» که درزبان انگلیسی به نامهای :((Shvalie،(Knight) و(Cavalier) یاد میشود، به معانی مانند : قهرمان، نجیب زاده، سلحشور، سوارکار، شهسوار، مغرور، رشید و دلاوربوده و یکی ازلقبها و درجه های شایسته گی و لیاقت دراموررزمی، شجاعت وخدمت گزاری بشمار می آمده است.
دراروپای غربی « قرون وسطی» را که ازسالهای۵۰۰ میلادی که مصادف با سقوط امپراتوری روم است و تا سالهای ۱۵۰۰بعد ازمیلاد دوام می یابد، به نام عصر« فئودالیسم» یاعهد« شوالیه گری » یادمیکنند. دراین دوره ، کاری که انسانها انجام میدهند و لباسی راکه می پوشند ومنطقه ومحل زیست شان همه وهمه بستگی به جایگاه وموقعیت اجتماعی آنان دارد. تمام دهقانان وافراد کم زمین وبی بضاعت جامعه درسطح پائین اجتماعی زندگی بخورونمیری داشتند وبالعموم درقریه ها و روستاها بسرمیبردند و درروی زمینهای اربابان وصاحبان زمین که به نام « تیول» یاد میشدند، کارمیکردند. مزد زحمتکشی این افراد واشخاص نیزبه جیب افراد پرقدرت وتوانمند میرفت وبه اصطلاح امروزی ازگاو،موئی به دهقانان داده میشد.
درقرون وسطی شوالیه های جوانمرد ابتدا به خدمت عامه مردم بوده وکوشش میکردند تا بتوانند برای همنوعان خویش کمک ویاری رسانند. این شوالیه ها مردمی بودند آزاده،خوش پوش،با معاشرت،مردمدار،جوانمرد وسخت پایبند نام ونشان،که درپیمانداری ونیک عهدی و راستگویی درمیان عامه مردم مشهورومعروف بوده وآنچه را که میگفتند،درعمل پیاده میکردندوازمردم آزاری ودروغگویی وآسیب رساندن به دیگران دوری می جستند.
درقرن ۱3میلادی علایق و روابط شوالیه ها کم کم ازمردم عامه و کم درآمد جامعه دور گردید و در نتیجه کارشوالیه ها چنان بالا گرفت که آنها نیزازجمله طبقه اشراف واعیان جامعه اروپا قرارگرفتند؛ چنانکه قلعه ها وخانه های مجلل شوالیه ها تا امروزنیزدرسرتاسر اروپا موجود است. دراین دوران شوالیه ها دارای زند گی مرفه وعالی بودند و بعدها کارشان به جایی رسید که درپارلمانها ومجلس اعیان نیزراه یافتند.
دنباله شوالیه ها را امروزدرکشورهای اروپایی ، به نام «Gentleman جنتلمن» به معنای آقا، مرد معقول (راد مرد )یاد میکنند، که نشانه و اثرهای ازشوالیه های قدیم را دارا میباشند.
( آیین عیاری و جوانمردی/ قسمت ۲۳/ شوالیه های اروپا/ دکتر یقین ( غلام حیدر)
ناصر پورپیرار بدون اطلاع کافی و دقیق از تاریخچه شوالیه و شوالیه گری در اروپا، کوشیده است در اقدامی مضحک نقش سوارکار تاق بستان را نقش شوالیه ای معرفی کند که توسط به قول وی یونانیان گریخته از دست رومیان به ایران حکاکی شده است.
می دانیم نخستین جنگ پونیک ( رومی ها کارتاژ را پونیک می نامیدند ) مدت بیست و سه سال طول کشید. برخورد ها در سیسیل صورت گرفت و رومی ها به پیروزی هایی دست یافتند. دومین جنگ پونیک در سال ٢١٨ ق.م آغاز گردید و هفده سال ادامه یافت.
روم پنجاه سال پس از پایان دومین جنگ با کارتاژ درگیر شد. رومی ها طی نیم قرن فاصله دو جنگ، سرسختانه تمایلات ارضی خود را در مدیترانه شرقی دنبال کردند. آن ها سه بار با خطر ناک ترین دشمن خود – مقدونیه هلنی – به جنگ پرداختند. رومی ها پس از دومین جنگ مقدونی ، خود را آزاد کنندگان یونان نامیدند و « فلامینوس » فرمانده سپاه روم در سال 169 قبل از میلاد استقلال یونان را اعلام کرد.
پس از دومین جنگ مقدونی، بین روم و آنتیخوس پادشاه سوریه که می کوشید یک ائتلاف ضد رومی در شرق به وجود آورد، اختلافاتی به ظهور رسید که به دنبال این اختلافات سومین جنگ پونیک در گرفت. در این جنگ رومیان توانستند مقدونیه را رسما تصرف و به یکی از ایالت های خود تبدیل کنند. همچنین جنبش استقلال طلبانه یونان را به شدت سرکوب کردند.
حمله روم به یونان و تخریب آتن ( در سال 146 پیش ازمیلاد ) صورت گرفته است. اگر بپذیریم سخن پورپیرار مبنی بر گریز یونانیان به سرزمین خالی از سکنه ایران پس از قبول شکست از رومیان سخنی صحیح باشد، آنگاه با توجه باینکه خشایارشا بیست سال سلطنت کرد (۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد) و ناصر پورپیرار معتقد است در زمان زمامداری او پوریم رخداده است و نتیجتا سرزمین ایران بطور کلی خالی از سکنه شده است، پس از سال ۴۶۵ قبل از میلاد تا سال ۱۴۶ قبل از میلاد سرزمین ایران خالی از سکنه بوده است!!! و ازاین سال ببعد به قول ایشان به مدت ۵۰۰ سال مهاجران یونانی در ایران اقامت کرده اند. یعنی تا سال 354 میلادی – قرن چهارم میلادی .
سئوال مهمی که در اینجا مطرح می شود و اوج بی سوادی پورپیرار را به چالش می گیرد اینست که چگونه ممکن است در حالیکه اصولا در آن سالهایی که یونانیان در ایران ساکن بودند هنوز چیزی به نام شوالیه و شوالیه گری به وجود نیامده بود و این مسئله مربوط به قرون وسطی اروپاست ( که اشاره کردیم از سال ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی طول کشید ) یونانیان آمده باشند و تصویری دقیق از یک شوالیه آن هم با همه تجهیزات و در حال رفتن برای کسب مقام و موقعیت سیاسی ، در کرمانشاه ایران حکاکی کرده باشند!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعیت اینست که ناصر پورپیرار بدون آگاهی از فرق بین شوالیه با گلادیاتور ، آمده است و اراجیفی چند سرهم بندی نموده تا مثل همیشه عده ای ساده لوح را بفریبد.
او نمی داند طرز لباس پوشیدن و آلات جنگی گلادیاتورها تفاوت های فاحشی با شوالیه ها داشته است. و نقش سوارکار تاق بستان ضمن اینکه هرگز نقش یک شوالیه نیست به هیچ وجه هم نمی تواند نقش یک گلادیاتور باشد.
گِلادیاتورها دستهای از جنگجویان حرفهای در روم باستان بودند که با یکدیگر و با حیوانات درنده جنگیده و دست و پنجه نرم میکردند تا موجبات تفریح تماشاگران را فراهم آورند. این پیکارها که گاه به مرگ ایشان میانجامید در میدانگاههای ویژهای در بسیاری از شهرهای امپراتوری روم، برای نمونه کولوسئوم رم، اجرا میشد.واژه گلادیاتور از واژه گلادیوس لاتین آمده است. گلادیوس شمشیر کوتاهی بود که لژیونرها و گلادیاتورها بکار میبردند. بنابراین معنی لغوی واژه گلادیاتور، «خنجردار» است. ( همانطور که اشاره شد خنجر کوتاه) .
تصویر سوارکار تاق بستان به هیچ عنوان بدلیل نوع سلاح ( نیزه بلند ) و لباس بلندی که بر تن دارد نمی تواند تصویر یک گلادیاتور باشد. ضمنا با توجه به فاصله زمانی زیاد بین اقامت مهاجران یونانی در ایران تا ظهور شوالیه ها نیز هرگز این نقش نمی تواند نقش یک شوالیه باشد.
و اما بپردازیم به خصوصیات نقش سوارکار تاق بستان:
در بخش پایین دیوار انتهای ایوان تاق بستان، نقش یک مرد با صورتی سه رخ و بدنی تمام رخ سوار بر اسب قوی هیکلی کنده شده
این شخص پیراهن بلندی با نقش مرغ و ارغن بر تن دارد. بر روی پیراهن، زرهای زنجیرباف پوشیده که تا روی زانو آمده و کمربندی با طرحهای دایرهای شکل به کمر دارد. در پایین کمربند، حمایلی با طرحهای هندسی به شکل لوزی و دایره دیده میشود و تیردانی نیز به آن آویزان است.
نیزهی بلندی در دست دارد و سپر مدوری برای دفاع در پیش رو گرفته است. صورت و سینهی اسب نیز با زرهای تیغهای پوشیده شده است. بر روی این زره نیز منگولههایی دیده میشود، بر روی کپل اسب نیز منگولهای آویزان است و بر روی آن نقش انسان سه سر مشاهده میشود.
بسیاری از مورخین و جغرافی نویسان دورهی اسلامی هم چون «ابن فقیه»، «ابن رسته»، «ابودل» و «یاقوت حموی» نقش سوار را خسرو پرویز و اسب را شبدیز معرفی کردهاند.
واقعیت اینست که
با شواهدی قابل توجه و بررسی می توان ش
پژوهشگرفرانسوی « دیلیک لیوز» به این اندیشه است که اصول وقواعدی که در شاهنامه فردوسی بازتاب یافته، درپیدایش آئین جوانمردی درغرب تأ ثیرگذاربوده است که این پندار وی توسط خاورشناس فرانسوی به نام « کاسی دی پیرسوال » نیزمورد تأئید وتصدیق قرارگرفته است.